مخجخج. [ م ُ خ َ خ ِ ] ( ع ص ) گرفته حال از بیم. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). کسی که از ترس وبیم سرگشته حال می شود. ( ناظم الاطباء ). || سردرکش شونده و پنهان گردنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). آنکه سردرکش و پنهان می گردد. ( ناظم الاطباء ). مخفی شونده. ( از محیط المحیط ). || باد سخت جهنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). باد سخت. ( ناظم الاطباء ). || بزودی نشاننده. ( آنندراج ). بزودی نشاننده شتر. ( از منتهی الارب ) ( از محیط المحیط ). آنکه بشتاب حرکت می دهدو در کنار می نشاند. ( ناظم الاطباء ). || نهان دارنده اندیشه خود. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). آن که اندیشه خود را نهان می دارد. ( ناظم الاطباء ). || آنکه می گاید. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از محیط المحیط ). کنایه از نکاح کننده است. ( از ذیل اقرب الموارد ). و رجوع به خجخجة شود.