مختل شدن
مترادف مختل شدن: اختلال یافتن، تباه شدن، آشفته شدن، پریشان شدن، ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
کَراشیدن = اختلال یافتن، مختل شدن
کَراشیده = مختل ( دچار مشکل شده در میانه کار )
کَراش = اختلال ( مشکل در میانه یک کار )
بن خان: ۱ - لغت نامه دهخدا ۲ - برهان قاطع
( آیا این واژه با crash پیوند دارد؟!!! )
#پارسی دوست
کَراشیده = مختل ( دچار مشکل شده در میانه کار )
کَراش = اختلال ( مشکل در میانه یک کار )
بن خان: ۱ - لغت نامه دهخدا ۲ - برهان قاطع
( آیا این واژه با crash پیوند دارد؟!!! )
#پارسی دوست
اخلالی به هم رسیدن