مختل شدن


مترادف مختل شدن: اختلال یافتن، تباه شدن، آشفته شدن، پریشان شدن، ازنظم و ترتیب افتادن، ازروال عادی خارج شدن

معنی انگلیسی:
plague

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- خلل یافتن تباه شدن : ... از بهر آنک ازین ترکیب جز وی حاصل می شد مرکب از اسباب مفرده و قاعد. رکنی بارکنی مختل می شد.... ۲ - آشفته شدن پریشان شدن . ۳ - بی چیز و محتاج گشتن .

پیشنهاد کاربران

کَراشیدن = اختلال یافتن، مختل شدن
کَراشیده = مختل ( دچار مشکل شده در میانه کار )
کَراش = اختلال ( مشکل در میانه یک کار )
بن خان: ۱ - لغت نامه دهخدا ۲ - برهان قاطع
( آیا این واژه با crash پیوند دارد؟!!! )
#پارسی دوست
اخلالی به هم رسیدن

بپرس