مخترق

لغت نامه دهخدا

مخترق. [ م ُ ت َ رِ ] ( ع ص ) باد گذرنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). باد سخت وزنده. ( ناظم الاطباء ). || بربافنده دروغ. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دروغ بربافنده و ایجادکننده دروغ. ( ناظم الاطباء ). || گذرنده و رونده. ( آنندراج ). کسی که می گذرد و می رود. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختراق شود.

مخترق. [ م ُ ت َ رَ ] ( ع اِ ) مهب باد و بادگذر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). جای وزیدن باد و بادگذر. ( ناظم الاطباء ). || دشت و بیابان. || هنگام و زمان حرکت و سیر. || جای حرکت و سیر. || محل عبور کشتی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده قبل شود.

فرهنگ عمید

مکان حرکت، معبر، راه.

پیشنهاد کاربران

بپرس