مختتی

لغت نامه دهخدا

مختتی. [ م ُ ت َ ] ( ع ص ) ( از «خ ت و» ) ناقص. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). ناقص و ناتمام. ( ناظم الاطباء ). || شکسته شده از اندوه و بیم و مرض. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ذلیل. ( از ذیل اقرب الموارد ). || کسی که میفروشد متاع و کالا را، یگان یگان و به تفاریق. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختتاء شود.

مختتی ٔ. [ م ُ ت َ ت ِءْ ] ( ع ص ) ( از «خ ت ء» ) پنهان گردنده از کسی به بیم یا به شرم و ترسنده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). پنهان شونده از ترس و یا از شرم و ترسو و جبان. ( ناظم الاطباء ). || رباینده چیزی را. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). رباینده و اخذکننده. ( ناظم الاطباء ). || فریبنده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به اختتاء شود.

پیشنهاد کاربران