مختبر

لغت نامه دهخدا

مختبر. [ م ُ ت َ ب ِ] ( ع ص ) کارآزموده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).

مختبر. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ) آزموده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به اختبار و ماده قبل شود. || آگاهی به چیزی.( آنندراج ). و رجوع به اختبار شود. || پرگوشت. جمل مختبر؛ کثیراللحم. ( از ذیل اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آزماینده امتحان کننده . ۲ - آگاهی یابنده خبردار شونده .

فرهنگ معین

(مُ تَ بَ ) [ ع . ] (اِمف . )۱ - آزموده ، امتحان کرده . ۲ - آگاهی یافته ، خبردار.

پیشنهاد کاربران

"آزمایشگاه" به زبان عربی مثلا واژه " مختبرٌ صغیرٌ" به معنای آزمایشگاه کوچک و یک ترکیب وصفی یا همان صفت و موصوف است

بپرس