مخاوف

لغت نامه دهخدا

مخاوف. [ م َ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ مخوف. ( دهار ). جاهای خوف. ( غیاث ). جای های ترسناک و هولناک. ( ناظم الاطباء ): والحق راه آن دراز و بی پایان یافتم ، سراسر مخاوف و مضایق ، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 48 ). چه هر که بر قوت ذات و زور نفس اعتماد کند لاشک در مخاوف و مضایق افتد. ( کلیله و دمنه ایضاً ص 300 ). از آن مخاوف و تنائف بیرون افتادند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 336 ). موسم تقاطر اقطار و تکاثر امطار بود و راهی دراز و مخاوف بسیار در پیش. ( ترجمه تاریخ یمینی ). عرصه عریض ممالک امن از جمله مخاوف و مهالک مضبوط و مرتب بر قانونی. ( رشیدی ).

فرهنگ فارسی

چیزهائی که باعث ترس وخوف بشود، جمع مخوف
( اسم ) جمع مخوف : ۱ - اموری که موجب بیم و ترس شود . ۲ - جایهای ترسناک . ۳ - مترسهایی که درکشت زارها بر پا کنند .

فرهنگ معین

(مَ وِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مخوف ، چیزهایی که ایجاد بیم و هراس کند.

فرهنگ عمید

= مخوف

پیشنهاد کاربران

مخوف
خطرناک
ترسناک
. . سراسر مخاوف و مضایق. .
کلیله و دمنه

بپرس