مخالطت
مترادف مخالطت: آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی، مجالست، معاشرت، آمیزش کردن، معاشرت کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
مخالطة. [ م ُ ل َ طَ ] ( ع مص ) با کسی آمیختن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ). آمیزش کردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). خلاط. ( ناظم الاطباء ). رجوع به خلاط و مخالطت شود. || درآمیختن درد و آزار با کسی : خالطه الداء؛ آمیزش کردبا وی آزار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). خالطه الداءفلاناً؛ خامره. ( محیط المحیط ) ( اقرب الموارد ). || افتادن گرگ در گوسفندان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط الحمیط ). || گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). و به همه معانی رجوع به خلاط شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آمیخته کردن.
۳. دوستی و معاشرت، همنشینی.
پیشنهاد کاربران
مخالطت. [ م ُ ل َ طَ ] ( ع مص ) با کسی درآمیختن. ( غیاث ) . آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی. ( ناظم الاطباء ) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 382 ) . ملک گفت مخالطت تو بر ما حرام است. گفت مخالطت چهار چیز متعذر است. ( کلیله و دمنه ، ایضاً ص 38 ) . کیست که. . . بر. . . فتان مخالطت گزیند ودر حسرت و ندامت نیفتد. ( کلیله و دمنه ) . مرا در عهدجوانی با جوانی اتفاق مخالطت افتاد. ( گلستان ) . سیم خوبروئی که درون صاحبدلان به مخالطت او میل کند. ( گلستان ) . و از سماع و مخالطت حظی برگرفتمی. ( گلستان ) .
... [مشاهده متن کامل]
مخالطة. [ م ُ ل َ طَ ] ( ع مص ) با کسی آمیختن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) . آمیزش کردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . خلاط. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به خلاط و مخالطت شود. || درآمیختن درد و آزار با کسی : خالطه الداء؛ آمیزش کردبا وی آزار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . خالطه الداءفلاناً؛ خامره. ( محیط المحیط ) ( اقرب الموارد ) . || افتادن گرگ در گوسفندان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط الحمیط ) . || گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) . و به همه معانی رجوع به خلاط شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
مخالطة. [ م ُ ل َ طَ ] ( ع مص ) با کسی آمیختن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ) ( دهار ) . آمیزش کردن با کسی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) . خلاط. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به خلاط و مخالطت شود. || درآمیختن درد و آزار با کسی : خالطه الداء؛ آمیزش کردبا وی آزار. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) . خالطه الداءفلاناً؛ خامره. ( محیط المحیط ) ( اقرب الموارد ) . || افتادن گرگ در گوسفندان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط الحمیط ) . || گائیدن زن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ) . و به همه معانی رجوع به خلاط شود.
منبع. لغت نامه دهخدا
رفت و آمد با مردم
قاطی شدن با مردم
. . . و خود را به مخالطت با ابنای جنس و مراودت مردم. . .
کتاب جوحی
قاطی شدن با مردم
. . . و خود را به مخالطت با ابنای جنس و مراودت مردم. . .
کتاب جوحی