نیکو در این مثال تن خویش را ببین
گرگ و بره مباش و بترس از مخاطره.
ناصرخسرو.
خردمندان... از بیدار کردن فتنه و تعرض مخاطره ، تحرز و تجنب واجب دیده اند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 115 ).از دهر خاطر فضلا را مخاطره است
خاقانی از مخاطره در زینهار تو است.
خاقانی.
و چون راه فراز از آن سنگ پاره به قلعه به غایت تنگ بود و باریک و جای مخاطره ، زیادت از سه کس مجال ایستادن و با اهل قلعه داد مدافعه و قتال دادن نداشتند. ( ظفرنامه یزدی ج 2 ص 376 ).- مخاطره کردن ؛ خود را به خطر انداختن :
مگر ترا ز کسی نکبتی رسید بروی
مگر مخاطره ای کرده ای به جای خطر.
فرخی ( دیوان ص 128 ).
علی وی را پرسید به چه آمده ای و بونصر را اگر یک روز دیده محال بودی که این مخاطره بکردی زیرا که این رای از بونصر نیست. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 573 ) . || خود را نزدیک به یافتن پادشاهی گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برمال خود گرو بستن. یقال : خاطره علی کذا. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). با کسی گرو بستن. ( زوزنی ). گرو بستن بر مال. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مراهنة شود.