مخاصمه
/moxAseme/
مترادف مخاصمه: پیکار، خصومت، دشمنی، عداوت، عناد، کینه توزی، مخاصمت
متضاد مخاصمه: صلح، مصالحه
برابر پارسی: دشمنی کردن، پیکارکردن، نبرد، کشمکش، دشمنی، رزم
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - خصومت کردن با کسی دشمنی ورزیدن : و احیانا میان ایشان اختلاف واقع می گشت و از سر تکبر و ترفع منازعه و مخاصمه ظاهر میشد . ۲ - پیکار کردن جمع : مخاصمات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
مخاصمه از ماده اختصام به معنی نزاع و جدال میان دو نفر یا دو گروه است که هر یک می خواهد سخن دیگری را ابطال کند ، گاه یکی بر حق است و دیگری بر باطل و گاه ممکن است هر دو بر باطل باشند.