مخارم

لغت نامه دهخدا

مخارم. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) راهها در زمین درشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || ج ِ مَخرِم. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ): تا به حدود جرجان افتادو خود را در میان مخارم و آجام آن نواحی انداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 295 ). تا همگنان را دراکناف مخارم و اعطاف مآکم آواره گردانید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 323 ). اهل اسلام جمله حمله کردند و همه را در دهن آن مخارم ریختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 355 ). || اوائل شب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || عین ذات مخارم ؛ ای ذات مخارج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). چشمه ای که دارای مخارج باشد. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

= مخرم

پیشنهاد کاربران

بپرس