مخارج عمومی یا هزینه های عمومی عبارت است از هزینه هایی که دولت یک کشور برای تأمین نیازهای اجتماعی و خواسته هایی همچون حقوق بازنشستگی، زیرساخت ها و… انجام می دهد. [ ۱] تا قرن نوزدهم میلادی، هزینه های عمومی محدود بودند؛ زیرا فیلسوفان لسه فر عقیده داشتند پول در دستان بخش خصوصی می تواند بازده بیشتری داشته باشد. در قرن بیستم، جان مینارد کینز نقش هزینه های عمومی در تعیین سطوح درآمد و توزیع در اقتصاد را مطرح کرد. از آن زمان مخارج دولت روندی افزایشی داشته است.
در قرون هفده و هجده میلادی، مخارج عمومی به عنوان هدر رفت پول در نظر گرفته می شد. متفکران آن زمان باور داشتند وظایف دولت باید در محدوده کارکردهای سنتی خود یعنی هزینه کردن برای دفاع و حفظ نظم و قانون باقی بماند.
تئوری های مالیات مختلفی در اقتصاد بخش عمومی وجود دارند. دولت ها در تمامی سطوح ( ملی، منطقه ای و محلی ) برای تأمین هزینه های بخش عمومی نیاز دارند از منابع مختلفی کسب درآمد کنند. جزئیات وضع مالیات با دو اصل تعیین می شود: چه کسی سود می برد و چه کسی می تواند پرداخت کند. هزینه های عمومی به معنای خرج کردن روی فعالیت های توسعه ای و غیر توسعه ای مانند ساخت و ساز جاده ها، سدها و سایر فعالیت ها است.
مالیات ( درآمد دولت ) و مخارج دولت دو ابزار دولت هستند. مازاد هیچ یک برای جامعه خوب نیست؛ برای رسیدن به حداکثر مزیت اجتماعی آن ها باید در تعادل باشند. دالتون این اصل را «حداکثر مزیت اجتماعی» نامید و پیگو آن را «حداکثر رفاه جمع» خواند.
اصل حداکثر مزیت اجتماعی دالتون - حداکثر رضایت باید از طریق توازن بین درآمد عمومی و هزینه های دولت حاصل شود. رفاه اقتصادی هنگامی حاصل می شود که مطلوبیت نهایی ناشی از هزینه ها = عدم مطلوبیت نهایی حاصل از مالیات دادن. او این اصل را با استناد به دو مفهوم توضیح می دهد:
• حداکثر مزایای اجتماعی ( MSB )
• حداکثر فداکاری اجتماعی ( MSS ) [ ۳]
این دو مفهوم توسط اقتصاددان سوئدی " اریک لیندال " در سال ۱۹۱۹ معرفی شد. [ ۴] طبق نظریه وی، تعیین مخارج عمومی و مالیات بر اساس ترجیحات عمومی انجام می شود که افراد خود آن ها را آشکار می کنند. هزینه تأمین کالا توسط مردم هزینه خواهد شد. مالیاتی که افراد پرداخت می کنند با توجه به ظرفیت های آنها توسط خودشان آشکار می شود. [ ۵]
عوامل مختلفی وجود دارند که در طی زمان به افزایش چشمگیر هزینه های عمومی منجر شده اند:
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر قرون هفده و هجده میلادی، مخارج عمومی به عنوان هدر رفت پول در نظر گرفته می شد. متفکران آن زمان باور داشتند وظایف دولت باید در محدوده کارکردهای سنتی خود یعنی هزینه کردن برای دفاع و حفظ نظم و قانون باقی بماند.
تئوری های مالیات مختلفی در اقتصاد بخش عمومی وجود دارند. دولت ها در تمامی سطوح ( ملی، منطقه ای و محلی ) برای تأمین هزینه های بخش عمومی نیاز دارند از منابع مختلفی کسب درآمد کنند. جزئیات وضع مالیات با دو اصل تعیین می شود: چه کسی سود می برد و چه کسی می تواند پرداخت کند. هزینه های عمومی به معنای خرج کردن روی فعالیت های توسعه ای و غیر توسعه ای مانند ساخت و ساز جاده ها، سدها و سایر فعالیت ها است.
مالیات ( درآمد دولت ) و مخارج دولت دو ابزار دولت هستند. مازاد هیچ یک برای جامعه خوب نیست؛ برای رسیدن به حداکثر مزیت اجتماعی آن ها باید در تعادل باشند. دالتون این اصل را «حداکثر مزیت اجتماعی» نامید و پیگو آن را «حداکثر رفاه جمع» خواند.
اصل حداکثر مزیت اجتماعی دالتون - حداکثر رضایت باید از طریق توازن بین درآمد عمومی و هزینه های دولت حاصل شود. رفاه اقتصادی هنگامی حاصل می شود که مطلوبیت نهایی ناشی از هزینه ها = عدم مطلوبیت نهایی حاصل از مالیات دادن. او این اصل را با استناد به دو مفهوم توضیح می دهد:
• حداکثر مزایای اجتماعی ( MSB )
• حداکثر فداکاری اجتماعی ( MSS ) [ ۳]
این دو مفهوم توسط اقتصاددان سوئدی " اریک لیندال " در سال ۱۹۱۹ معرفی شد. [ ۴] طبق نظریه وی، تعیین مخارج عمومی و مالیات بر اساس ترجیحات عمومی انجام می شود که افراد خود آن ها را آشکار می کنند. هزینه تأمین کالا توسط مردم هزینه خواهد شد. مالیاتی که افراد پرداخت می کنند با توجه به ظرفیت های آنها توسط خودشان آشکار می شود. [ ۵]
عوامل مختلفی وجود دارند که در طی زمان به افزایش چشمگیر هزینه های عمومی منجر شده اند:
wiki: مخارج عمومی