مخادعت

لغت نامه دهخدا

مخادعت. [ م ُ دَ ع َ ] ( ع مص ) مکر و فریب دادن. ( غیاث ) : دشمنان غالب گرد او درآمدند دل از جای نبرد و به دقایق مخادعت یکی را از ایشان در دام موافقت کشید. ( کلیله چ مینوی ص 281 ). و رجوع به مخادعة، معنی اول شود.

مخادعة. [ م ُ دَ ع َ] ( ع مص ) با کسی فریب آوردن. ( زوزنی ). خِداع. با کسی فریب کردن و در آیه کریمه به معنی ظاهر کردن خلاف ما فی القلب است بدان جهت که منافقان کفر پنهان داشتند و ایمان آشکارا کردند... ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یکدیگر را فریفتن. ( ترجمان القرآن ). فریب دادن کسی را. قوله تعالی : یخادعون اﷲ و الذین آمنوا ؛ یعنی پنهان می کنند کفر را و ظاهر می کنند ایمان را و آشکار می کنند چیزی را که در دلشان نیست. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به خداع شود. || گذشتن. ( منتهی الارب ). گذاشتن و ترک کردن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و رجوع به خداع شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) یکدیگر را فریب دادن حیله کردن . ۲ - ظاهر کردن خلاف آنچه را که در دل دارند . ۳ - ( اسم ) فریب حیله نیرنگ جمع : مخادعات .

فرهنگ عمید

یکدیگر را فریب دادن، خدعه کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس