محیض

لغت نامه دهخدا

محیض. [ م َ ] ( ع مص ) حیض. بی نماز شدن زن. ( ترجمان القرآن ). حائض شدن. || ( اِ ) شرم زن. || ( اِمص ) بی نمازی. حالت حیض. ( غیاث ). بی نمازی زن. ( مهذب الاسماء ).ناپاکی زن. خون دیدگی زن. عادت دیدگی زن :
اهبطوا افکند جان را در حضیض
از نمازش کرد محروم آن محیض.
مولوی.

پیشنهاد کاربران

زنی که خون قاعدگی می بیند
زن در حالت حیض
زن در قاعدگی
زن در عادت ماهیانه اش
شکفتگی

بپرس