لغت نامه دهخدا
محکوک. [ م َ ] ( ع ص ) حک شده. تراشیده شده. ( ناظم الاطباء ). کنده کاری شده. نگین که بر آن کنده شده باشد. ( آنندراج ). || آنچه از خطوط یا کلمات نوشته که تراشیده و محو شده باشد. حک شده.
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - سوده ساییده. ۲ - خراشیده خاریده . ۳ - نگینی که بر روی آن کنده باشند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. خراشیده.
۳. تراشیده شده.
۴. ساییده شده.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید