محکوم شدن


مترادف محکوم شدن: بزه کار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ، مقهور شدن ، مجبور شدن

متضاد محکوم شدن: حاکم شدن، پیروز شدن

معنی انگلیسی:
get, to be condemned, to be adjudged (to pay a sum), to lose thecase

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - فرمانبردار شدن : پس حواس چیره محکوم تو شد چون خرد سالار و مخدوم تو شد . ( مثنوی ) ۲ - مغلوب شدن ( در مناظره و غیره ) . ۳ - مغلوب شدن در دادگاه .

مترادف ها

condemn (فعل)
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن

فارسی به عربی

ادن

پیشنهاد کاربران

وادار شدن،
او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد.
او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.
sentence
I was sentenced :محکوم شدم
To be convicted

بپرس