محکوم شدن
مترادف محکوم شدن: بزه کار شناخته شدن، داد باختن، دادباخته شدن، محکوم گشتن، مقصر شناخته شدن، مغلوب شدن ، مقهور شدن ، مجبور شدن
متضاد محکوم شدن: حاکم شدن، پیروز شدن
معنی انگلیسی:
فرهنگ فارسی
مترادف ها
محکوم کردن، محکوم شدن، تقبیح کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وادار شدن،
او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد.
او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.
او به رد مال و پرداخت جریمه و دو سال زندان محکوم شد.
او به بازگشت مال و پرداخت تاوان و دو سال زندان وادار شد.
I was sentenced :محکوم شدم