محول کردن
مترادف محول کردن: سپردن، واگذاشتن، احاله کردن، موکول کردن، منوط کردن
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- محول کردن به... ؛ گذاشتن به... واگذاشتن به... گذاشتن کاری به کسی. واگذاشتن کاری به کسی.
فرهنگ فارسی
مترادف ها
تفویض کردن، واگذاردن، محول کردن
واگذار کردن، پوشاندن، اعطا کردن، محول کردن
محول کردن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
رجوع کردن
کاری به او رجوع کردم=کاری به او سپردم
کاری به او رجوع کردم=کاری به او سپردم