محوری
/mehvari/
مترادف محوری: آسه ای، اساسی، بنیادی، بنیادین
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
محوری، واقع در محور
موثر، محوری، اساسی
محوری، شعاعی، پرتوی
محوری، ساقه دار، با ساقه
محوری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
راستایی. قلمرویی. زمینه ای
چند مفهوم دارد. . . . یکی آن اگر مبدأ را خداوند قیاص کنیم ما باید همیشه به دور محور آن به چرخییم.
ویک کمی به مسلک من هم مطابقت میکند چونکه ابتدأ هر ساختارو نوسازی را که به عنوان پروژه باشد از نقطه مبدأ الی انجام آن که همه اش را محور کمیات وظعیه ترسیم میکند یکی از اعضای تیم آن میباشم .
ویک کمی به مسلک من هم مطابقت میکند چونکه ابتدأ هر ساختارو نوسازی را که به عنوان پروژه باشد از نقطه مبدأ الی انجام آن که همه اش را محور کمیات وظعیه ترسیم میکند یکی از اعضای تیم آن میباشم .