محور

/mehvar/

مترادف محور: آسه، قطب، مدار، مرکز، اساس، پایه، پی، مبنا، راه، جاده، شافت، قطر، خط مفروض

برابر پارسی: آسه

معنی انگلیسی:
axis, axle, pivot, spindle

لغت نامه دهخدا

محور. [ م ُ ح َوْ وَ ] ( ع ص ) سپیدکرده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || جامه سپیدکرده شده. نان پهن و گرده شده. ( از ناظم الاطباء ). || موزه محور؛ موزه ای که آستر آن از چرم سرخ کرده اند. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). خُف ُ مُحوَّر. ( منتهی الارب ).

محور. [ م ُ ح َوْ وِ ] ( ع ص ) کسی که سپید و براق می کند.
- محورالثیاب ؛ آنکه جامه را سپید می کند. ( ناظم الاطباء ).

محور. [ م ِح ْ وَ ] ( ع اِ ) آنچه گرد خود گردد. تیر چرخ دلو. تیر هر چرخ که چرخ بدان گردد از آهن باشد یا از چوب. قعو، محور آهنی. ( منتهی الارب ). || آهن که در میان چرخ چاه بود. آهن که در میان بکره بود. ( مهذب الاسماء ). || خط مستقیم حقیقی یا فرضی که جسمی به دور آن گردد. || خطی مستقیم که دو قطب کره را بپیوندد. خطی که میان دو قطب پیوسته است : آن خط که اندرون کره از قطب تا قطب پیوندد او را محور خوانند و او نیز همچنان ایستاده بود همچون دو قطب که نهایت اویند هر چند که کره همی گردد. ( التفهیم ص 31 ). خطمستقیم ثابتی که کره بر آن گردد و دو قطب کره دو سوی آن خط باشند. ( حاشیه التفهیم ص 31 ). || خط موهوم متصل از دو سوی به دو قطب فلک :
بسا قلعه هایی که از برج هر یک
سر پاسبانان رسیدی به محور.
فرخی.
همی نماید هیبت همی نماید شور
همی برآید موجش برابر محور.
فرخی.
بزیر پرّ قوش اندر همه چون فَرْخ دیباها
به پرّ کبک بر خطی سیه چون خط محورها.
منوچهری.
پاینده باد عمر تو تا چرخ ملک را
دولت ز خامه تو خط محور آورد.
معزی ( دیوان ص 182 ).
جوهر نیند و جوهر از ایشان بَرَد عَرَض
محور نهاده عَرَضند و نه محورند.
ناصرخسرو.
گه اندر ارثماطیقی که تا چیست
سماک و فرقدان و قطب و محور.
ناصرخسرو.
شب را معزول کرد چشمه خورشید
رایت دینارگون کشید به محور.
مسعودسعد.
سعد ذابح سر بریدی هر شکاری راکه شاه
سوی او محور زخط استوا کردی رها.
خاقانی.
گر چه محور سپرد قرصه خور
قرص خور بین که به محور سپرند.
خاقانی.
تیر چون در زه نشاندی بر کمان چرخ وش
گفتی او محور همی راند ز خط استوا.
خاقانی.
- محور آسمان ؛ محور فلک.
- محور چرخ ؛ محور فلک.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

اصطلاحا در جنگ بین الملل دوم ( ۱۹۴۵ - ۱۹۳۹ م . ) باتحادیه آلمان ایتالیا و ژاپن اطلاق میشود مق. متفقین .
تیرچرخ که چرخ روی آن می گردد
( اسم ) آنچه که گرد گردد . ۲ - تیر چرخ که چرخ دولاب بدان گردد . ۳ - خط مستقیم حقیقی یا موهومی که جسمی بدور آن میگردد . ۵ - یا محور زمین . خطی است موهوم که یک سر آن بقطب شمال و سر دیگر آن بقطب جنوب پیوسته است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام میدهد آسه . یا محور فلک . ( آسمان چرخ ) . خطی است موهوم که دو سر آن به قطبین فلک پیوسته : پاینده باد عمر تو تا چرخ ملک را دولت ز خام. تو خط محور آورد . ( معزی ) یا محور اطول ( بیضی ) . خطی است که از دو کانون و مرکز بیضی بگذرد و دو راس آن متکی بر محیط بیضی باشد . یا محور اقصر ( بیضی ) . عمودیست که از مرکز بیضی بر محور اطول آن اخراج شود و دو راس آن متکی بر محیط بیضی باشد آس. کوتاه . یا محور عالم . خطی است موهوم در امتداد محور زمین که فرض شده است آسمان دور آن می گردد . ۶ - مرکز چیزی مدار. ۷ - در جنگ جهانگیر دوم به اتحادی. آلمان و ژاپن اطلاق میشد
کسی که سپید و براق می کند

فرهنگ معین

(مِ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - تیر چرخ که چرخ دور آن می گردد. ۲ - خط فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد.

فرهنگ عمید

۱. راهی که دو مکان را به هم وصل کند، راه ارتباطی: محور تهران قم.
۲. [مجاز] چیزی که امور بر مبنای آن جریان یابد، اساس، مبنا.
۳. میله ای به شکل استوانه که جسمی به دور آن می گردد.
۴. (زمین شناسی ) خطی فرضی که یک سر آن در قطب شمال و سر دیگرش در قطب جنوب است و زمین حرکت وضعی خود را دور آن انجام می دهد.

فرهنگستان زبان و ادب

{axle} [حمل ونقل درون شهری-جاده ای] میله ای که چرخ های خودرو به دو سر آن نصب شود

دانشنامه عمومی

اَکسِل ( به انگلیسی: Axle ) یا محور، یک میله مرکزی برای چرخ دوار یا چرخ دنده است. در وسایل نقلیه چرخ دار، اَکسِل ممکن است به چرخ ها ثابت شود و با آن ها بچرخد یا روی خودرو ثابت باشد و چرخ ها به دور محور بچرخند. [ ۱] در حالت اول، یاتاقان یا بوش در نقاطی که اَکسِل به آن نصب شده قرار می گیرد. در حالت دوم، یاتاقان یا بوش مکانیکی در سطح داخلی سوراخ چرخ یا چرخ دنده قرار می گیرد تا به آن ها اجازه دهد که آزادانه به دور اَکسِل بچرخد.
اَکسِل ها جز جدایی ناپذیر وسایل نقلیه چرخدار هستند. در سامانه تعلیق اَکسِل دوار ( live - axle ) ، وظیفهٔ اَکسِل ها انتقال گشتاور به چرخ و همچنین حفظ موقعیت چرخ ها نسبت به یکدیگر و بدنه خودرو می باشد. محورهای موجود در این سامانه باید بتوانند وزن وسیله نقلیه به اضافه بار مجاز را تحمل کنند.
در سامانه اَکسِل غیرفعال ( non - driving axle ) ، اَکسِل ها بدون شافت خواهند بود و فقط به عنوان سامانه تعلیق و فرمان کار می کند. در اکثر خودروهای تک دیفرانسیل، در صورتی که چرخ های جلو خودرو متحرک باشند، در چرخ های عقب از این سامانه استفاده می شود و بالعکس.
محور مستقیم ( straight axle ) یک شافت سخت و محکم است که یک چرخ را در سمت چپ وسیله نقلیه به یک چرخ دیگر در سمت راست متصل می کند و میزان چرخش هر دو چرخ را یکسان نگه می دارد. این طرح می تواند چرخ ها را تحت فشار شدید در موقعیت خود ثابت نگه دارد و بنابراین می تواند بارهای سنگین را تحمل کند. از محورهای مستقیم در قطارها ( یعنی لکوموتیوها و واگن های راه آهن ) ، محورهای عقب کامیون های تجاری و خودروهای سنگین و آفرود استفاده می شود. در این اکسل ها می توان با محصور کردن محور در یک محفظه، از آن محافظت و استحکامش را تقویت کرد.
در اسپلیت اکسل ها ( split - axle ) ، چرخ هر طرف به یک شافت جداگانه متصل است. خودروهای سواری مدرن دارای محورهای اسپلیت اکسل متحرک هستند. در برخی از طراحی ها، این امر باعث تعلیق مستقل چرخ های چپ و راست می شود و در نتیجه خودرو سواری نرم تری خواهد داشت. حتی در صورتی که سامانه تعلیق مستقل نباشد، اسپلیت اکسل ها اجازه استفاده از دیفرانسیل را دارند و به این ترتیب چرخ های محرک چپ و راست با چرخش خودرو با سرعت های مختلف حرکت می کنند و باعث بهبود کشش و افزایش عمر لاستیک ها می شوند
اکسل های چند محوره ( tandem axle ) یک گروه از دو یا چند محور است که نزدیک به هم قرار دارند. در کامیون ها از چنین پیکربندی برای ایجاد ظرفیت وزن بیشتر استفاده می شود. تریلرها معمولاً دارای اکسل های چند محوره در عقب هستند.
عکس محورعکس محورعکس محورعکس محورعکس محور
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

محور (تاریخ). مِحْوَر (تاریخ)(Axis)
اتحاد آلمان نازی و ایتالیای فاشیست قبل از جنگ جهانی دوم و در جریان آن. محور رم ـ برلیندر ۱۹۳۶ هنگامی شکل گرفت که ایتالیا به علت تجاوز به اتیوپی (حبشه) تهدید به تحریم شد. در مه ۱۹۳۹ به صورت پیمان کامل نظامی و سیاسی درآمد. در سپتامبر ۱۹۴۰ پیمانی دَه ساله میان آلمان، ایتالیا، و ژاپن (دول محور رم ـ برلین ـ توکیو) امضا شد، و پس از آن کشورهای مجارستان، بلغارستان، رومانی، و دولت های دست نشاندۀ اسلوواکی و کروآسی نیز به آن پیوستند. اتحاد محور با سقوط موسولینیو تسلیم ایتالیا (۱۹۴۳) و آلمان و ژاپن (۱۹۴۵) از هم پاشید. دول محور متفقاً به ژنرال فرانسیسکو فرانکو، رهبر گروه فاشیست ها، درخلال جنگ داخلی اسپانیا(۱۳۳۶ـ۱۹۳۹) کمک کردند. ژاپن قدرتی فاشیستی نبود؛ اما سیاست های توسعه طلبانه اش باعث شد که این کشور متحد مناسبی برای ایتالیا و آلمان فاشیست شود. سه قدرت محور، اتحادی تهاجمی را تشکیل دادند تا از فعالیت های نظامی خود حمایت کنند. با جنگ ژاپن علیه بریتانیا در آسیا، این کشور عملاً دشمن مشترک هر سه متحد محور محسوب می شد.

محور (ریاضیات). مِحْوَر (ریاضیات)(axis)
مِحْوَر
در هندسه، یکی از خطوط مرجع برای مشخص کردن مکان نقطه ها در صفحهیا فضا. در صفحه، معمولاً محور افقیرا محور x و محور قائمرا محور y می نامند. این اصطلاح به خطی فرضی که یک شیء نسبت به آن متقارن است نیز اطلاق می شود (محور تقارن)، مانند قطر مربع. همچنین، به خطی که شیء می تواند حول آن دوران کند نیز محور می گویند (محور دوران).

مترادف ها

shaft (اسم)
تیر، میل، محور، میله، دسته، خدنگ، گلوله، چوب، پرتو، بدنه، استوانه، دودکش، ستون، بادکش، نیزه، قلم، چاه، چوبه

arbor (اسم)
تاکستان، محور، باغ میوه، چمن، میله

axis (اسم)
محور، میله، محور چرخ، قطب، محور تقارن، مهره اسه

axle (اسم)
میل، محور، میله، چرخ، چرخه، اسه، دنده، میله چرخ فرمان

pivot (اسم)
محور، میله، محور چرخ، لولا، مدار، نقطه اتکاء، پاشنه، عضو موثر، محور اصلی کار

axletree (اسم)
محور، میله میان دو چرخ

gudgeon (اسم)
محور، قطب، اسه، وسیله تطمیع، میله اهرمی، سر محور، ماهی ریز قنات، ادم زودباور

joint pin (اسم)
محور

kingbolt (اسم)
محور، شاه پیچ

فارسی به عربی

محور , مفصلة

پیشنهاد کاربران

گرتام برابر محور👇👇👇
♦️
نوواژه برای جایگزینیِ #to_pivot به معنای بر محوری چرخیدن ( چرخاندن ) ؛ محوردار کردن؛ بر محوری تکیه کردن؛ تغییرِ محور و مسیر دادن؛ و جزین
ا↙️
#گرتافتن ( gartāftan )
...
[مشاهده متن کامل]

یا:
#گرتامیدن ( gartāmidan ) 👈 گرت ( ستاکِ برگرفته از ریشه ی نیاایرانیِ - gart به معنایِ چرخیدن و گردیدن ) - - ام ( پسوندِ اسم ساز —� بسنجید با کنام و ورام. ) - - یدن ( نشانه ی مصدر )
( پایینِ صفحه را ببینید. )
🔺 نکته:
ستاکِ حالِ گَرتافتن می شود: گَرتام . ( بسنجید با: پنافتن —� پنام ؛ خَفتن —� خَم . )
▪️مثال:
۱ - بازار در آینده بر کاهشِ تنش های مالی و بانکی می گرتامَد ( بر محورِ . . . می چرخد ؛ به . . . بستگی دارد. )
۲ - ما بررسی نکرده بودیم، ولی آن ها پیشتر چرخ های جلوی ارابه را گَرتافته بودند ( محوردار کرده بودند. )
🔺 توجه:
🔸 #pivot محور، میله ی محور
🔸 #گرتام ( گَرتام )
▪️مثال:
۱ - درِ پشتیِ فروشگاه از آن نوعی بود که بر روی گرتامِ ( محورِ ) میانیِ خود می چرخد.
۲ - رهبرِ شورشیان گَرتامی ( محوری ) شده بود که همه ی امورِ کشور پیرامونِ او و تصمیم های او می گردید.
🔹 #pivoting
🔹 #گرتافت ( گَرتافت )
یا: #گرتامش ( گَرتامِش )
▪️مثال:
او با فروشِ مغازه اش تصمیم گرفت یک گَرتامِش ( تغییرِ محور، تغییرِ مسیر ) به سوی شغلِ قبلی اش، یعنی تعمیرکاریِ خودرو، انجام دهد.
🔸 #pivotal محوری، اساسی
🔸 #گرتامی ( گَرتامی )
یا: #گرتامین ( گَرتامین )
▪️مثال:
۱ - نقشِ گرتامیِ ( محوریِ ) ژاپن در اقتصادِ جهان انکارناپذیر است.
۲ - نقشِ رسانه های آمریکا در شکل دِهی به درکِ مردمِ آمریکا از ایران و ایران هراسیِ آن ها نقشی گَرتامین ( محوری، اساسی ) بوده است.
🔹 #pivotally
🔹 #گرتامانه ( گَرتامانه )
🔸 #pivotable محوردارشونده، قابلِ محوردار شدن
🔸 #گرتافتنی
یا: #گرتام پذیر
▪️مثال:
تلفن همراهَش پوشینه ای داشت که به یک قطعه ی لوله ایِ گرتام پذیر ( قابلِ محوردارشدن ) وصل می شد.
🔹 #pivotability قابلیتِ محوردار شدن
🔹 #گرتام پذیری
🔸 #pivotman شخصِ محوری و مهم در یک مجموعه
🔸 #گرتام گر ( گَردازگر )
یا: #گرتامان ( گَرتام ان —� کوتاه شده ی گرتامانَنده )
▪️مثال:
ما برای انجامِ آسان ترِ کارها نیاز به یک گَرتامان ( آدمِ محوری ) در مجموعه ی خود داشتیم.
🔹 هم ریشه های دیگرِ #گرتامیدن ، #گرتام و #گرتافت در زبان های ایرانی:
فارسی میانه 👈 چرخیدن، گردیدن ➖ - gard
فارسی میانه ترفانی 👈 گشتن، چرخیدن ➖ - grd
ختنی 👈 چرخاندن ➖ - ggei�ls
خوارزمی 👈 غلتاندن، پیچاندن ➖ - ġrcy
فارسی 👈 گشتن، گردیدن، گِرد
خراسانی و تاجیکی 👈 غلتیدن ➖ ğelidan
ورزنه ای 👈 چرخیدن ➖ - gart
اورامانی 👈 سرگردان شدن، پرسه زدن ➖ - gelāy
پشتو 👈 پیچیدن، گردیدن ➖ - ġar
اشکاشمی 👈 چرخیدن ➖ - ġurs
🔺 نکته:
برای دیدنِ فعلی دیگر از همین ریشه بروید به: #to_circuit
🔻🔻🔻
@JavidPajin 👈 فرهنگِ ریشه شناختیِ واژگانِ عمومی و تخصصی

گرانیگاه ، اسه
آسه ـ پایه
تعدادی از واژگان علم نجوم به انگلیسی:
astronomy = علم نجوم
The solar system = منظومه شمسی
The sun = خورشید 🌞
Mercury = عطارد، تیر
Venus = زهره، ناهید
Earth = زمین 🌎
...
[مشاهده متن کامل]

Mars = مریخ، بهرام
Jupiter = مشتری، هرمز
Saturn = زحل، کیوان
Uranus = اورانوس
Neptune = نپتون
space = فضا
galaxy = کهکشان
orbit = مدار
meteorite = شهاب سنگ
comet = ستاره دنباله دار
asteroid = سیارک
asteroid belt = کمربند سیارک ها ( بین مریخ و مشتری )
meteor / shooting star / falling star = شهاب سنگی که در حال سوختن وارد اتمسفر زمین می شود
black hole = سیاه چاله
dark matter = ماده تاریک
gravity = جاذبه
axis = محور
star = ستاره
eclipse = خورشید گرفتگی، ماه گرفتگی
solar eclipse = خورشید گرفتگی
lunar eclipse = ماه گرفتگی
supernova = سوپرنوا، ابرنواختر
the Big Bang = بیگ بنگ
constellation = صورت فلکی
cosmology = کیهان شناسی
dwarf planet = سیاره کوتوله
light year = سال نوری
terrestrial = زمینی، خاکی
celestial = آسمانی
extraterrestrial = فرازمینی

گشتگاه، چرخگاه
در ترکی معادل محور می شود به معنی axle
Dengil که با واژه Denge به معنی تعادل هم ریشه است
که هر دو از ریشه قدیمی Teng مشتق شده اند.
محور بر وزن مفعل از واژه حور که به معنی چرخیدن میباشد گفته می شود از عربی وارد فارسی شده است .
فرفره
( آسه ) به چم ( محور ) :
اوستایی:ASHAYA
سانسکریت:AKSAS، AKSHAS
ارمنی: ANUT
یونانی: AXON
لاتین:AXIS
گوتیک و آلمانی کنونی:ACHSE
انگلیسی:AXIS، AXLE
( دگرگونی آوایی ش/س در زبانهای هندواروپایی رواگمند ( =رایج ) بوده است. )
مِحوَر
این واژه بُناد ( اَصل ) پارسی دارد و دو نِگَره در باره ی بخش یِکُم آن پیش کِشیده شده است :
مِحوَر : مِح - وَر
۱ - مِح = مِه/ مَه به مینه ی بُزرگ، کَلان
۲ - مِح = مِد ، مِید ، مِیدان ، میان : به این مینه که دو سَر چیزی را به هم می وَندَد ( وَصل و متصل می کُند )
...
[مشاهده متن کامل]

وَر = پس وند ِ کُننده مانند : دانِشوَر ، پیشه وَر
پیش نهاد ها با نِگرش به شماره ی ۲ : میانوَر ، مِیوَر ، میدوَر ، مِیدوَر
بازگفت : مِید در واژه ی مِیدان : مِید - آن
جایی در میانه ( وسط ) خیابان ها یا شَهر ها
مِید = میان ؛ - آن = پس وند جا و اِستان ( مَکان )
بایا به یادگویی ( ذکر ) است که در پارسی میانه " آسه" هم گفته می شده که هم ریشه با axis و axle انگلیسی است.

میله - اسه
آسه، قطب، مدار، مرکز، اساس، پایه، پی، مبنا، راه، جاده، شافت، قطر
محور:[اصطلاح نظامی]در کاربرد نظامی ‏به خطی اطلاق می‏‎شود که در روی آن حرکات و ارتباطات یگان‎های نظامی ‏انجام می‏‎گیرد.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

ریاضی: میله
آسه
نگارش این واژه در پارسی، مهور mehvar، میور meyvar یا مِخور mexvar است؛ زیرا واژه ای پهلوی است و از دو بخش: مِه = بزرگ، قطب، کانون + ور : دارنده ی بزرگی ـ کانون، مرکزیت؛ همچنین است واژه ی مخور: مِخ= مرکز، قطب + ور
پس واژه ی مهور پهلوی است که در اربی محور نوشته شده است.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس