طبعترا تا هوس نحو شد
صورت عقل از دل ما محو شد.
سعدی.
محو کی از صفحه دلها شود آثار من من همان ذوقم که می یابند از گفتار من.
صائب.
|| نابود گشتن. نیست شدن. از میان رفتن : محو شد پیشش سؤال و هم جواب
گشت فارغ از خطا و از صواب.
مولوی.
مرد و زن چون یک شوند آن یک توئی چون که یکها محو شد آنک توئی.
مولوی.
هوشم نماند و عقل برفت و سخن ببست مقبل کسی که محو شود در کمال دوست.
سعدی.
مجموع آثار حمیده و اخبار جمیله ایشان محو و ناچیز شدند. ( تاریخ قم ص 11 ).