محنط

لغت نامه دهخدا

محنط. [ م ُ ح َن ْ ن َ ] ( ع ص ) آنکه حنوط پاشد بر میت. ( آنندراج ). || رسیده از گیاه رمث. مُحَنَّط. ( ناظم الاطباء ).

محنط. [ م ُ ن َ ] ( ع ص ) حنوطکرده شده.

محنط. [ م ُ ح َ ن ن ِ ] ( ع ص ) میت و مرده. ( ناظم الاطباء ).

محنط. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) گیاه رمث سپید گشته. پخته شده و رسیده از گیاه رمث. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

گیاه رمث سپید گشته

پیشنهاد کاربران

بپرس