محنط
لغت نامه دهخدا
محنط. [ م ُ ن َ ] ( ع ص ) حنوطکرده شده.
محنط. [ م ُ ح َ ن ن ِ ] ( ع ص ) میت و مرده. ( ناظم الاطباء ).
محنط. [ م ُ ن ِ ] ( ع ص ) گیاه رمث سپید گشته. پخته شده و رسیده از گیاه رمث. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید