محمل

/mahmel/

مترادف محمل: تخت روان، کجاوه، هودج، عماری، علت، سبب، جهت، انگیزه

برابر پارسی: کجاوه، پالکی، هودج

معنی انگلیسی:
camel-litter

لغت نامه دهخدا

محمل. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است. ( غیاث ). بارگیر. تخت روان. عماری. مهد. هودج. ج ، محامل. دو شقه مساوی که بر شتر بار کنند. ( از اقرب الموارد ). از وسائل سفر مانند محفه اما آن را بر پشت یک شتر گذارند بر خلاف محفه که بر روی دو شتر یا دو قاطر حمل کنند. ( از صبح الاعشی ج 2 ص 130 ) : گفت [ مسعود ] ده اشتر بگوی راست کنند و محمل و کژاوه. ( تاریخ بیهقی ص 236 ). سیصد شتران با محمل و مهد. ( تاریخ بیهقی ). او را در محمل پیل نهادند. ( تاریخ بیهقی ).
پس راست بدار قول و فعلت را.
خیره منشین به یک سو از محمل.
ناصرخسرو.
ز اشتر و محملت فرود افتی
ای پسر چون سبک بودت عدیل.
ناصرخسرو.
وز بهر محملت که فلک بود غاشیه اش
خورشید ناقه گشته و مه ساربان شده.
خاقانی.
ها و ها باش اگر محمل من سازی وهم
برسانیم بکم زانکه ز من ها شنوند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 103 ).
همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار
در جهان بی خبر از کفر در اسلام بخسب.
خاقانی.
چه میگفتم سخن محمل کجا راند
کجا میرفتم و رختم کجا ماند.
نظامی.
هیچ نه در محمل و چندین جرس
هیچ نه در کاسه و چندین مگس.
نظامی.
بار فراق دوستان بس که نشسته بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم.
سعدی.
شتر به جهد و جفا بر نمیتواند خاست
که بار عشق تحمل نمیکند محمل.
سعدی.
نی کاروان برفت تو خواهی مقیم ماند
ترتیب کرده اند ترا نیز محملی.
سعدی.
تابارهای شتران عبداﷲ بیندازند و محملها فرودآرند. ( تاریخ قم ص 250 ).
شوق صادق چو کشد محمل مرد
کعبه وصل کند منزل مرد.
جامی.
رفتم که خار از پا کشم محمل نهان شد از نظر
یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد.
ملک قمی.
اگر هر دو در یک محمل باشند باید که از نخست مرد نماز کند. ( ترجمه النهایة طوسی ص 66 ج 1 ).
- محمل بربستن ؛ بستن و نصب کردن کجاوه بر پشت شتر و جز آن :
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها.
حافظ.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کجاوه که بر شتر بندند هودج .... اگر هر دو در یک محمل باشند باید که از نخست مرد نماز کند . جمع : محامل . ۲ - معنی کلمه و جمله و عبارت : بود از شوق خرابات و حرم هر بیتم لیلی عشوه طرازی که دو محمل دارد . ( محمد قلی سلیم ) ۳ - آنچه که مطلبی را بدان حمل و تاویل کنند : و یغفر ما دون ذلک بر چه عمل کنند ? که هیچ محمل نماند معلوم گشت که سخن ایشان فاسد است معتقد ایشان باطل . ۴ - زنبیلی که بدان انگور کشند بسوی خرمن.
برنده و حمل کننده ناقه

فرهنگ معین

(مَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) هودج و کجاوه که بر شتر بندند. ج . محامل .

فرهنگ عمید

۱. [جمع: محامل] آنچه در آن کسی یا چیزی را حمل کنند، هودج، پالکی، کجاوه.
۲. آنچه محل اعتماد واقع شود، محل اعتماد.
۳. علت، سبب، انگیزه.
* محمل بربستن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * محمل بستن
* محمل بستن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. بستن کجاوه بر پشت ستور.
۲. آماده شدن کاروان برای حرکت: تبیره زن بزد طبل نخستین / شتربانان همی بندند محمل (منوچهری: ۶۵ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{vehicle} [زیست شناسی-میکرب شناسی] محیط بی جانی که ریزاندامگان بیماری زا ازطریق آن منتقل می شود

دانشنامه عمومی

محمل (خنشله). محمل ( به عربی: المحمل ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان خنشله واقع شده است. [ ۱] محمل ۳۰٬۴۸۴ نفر جمعیت دارد.
عکس محمل (خنشله)عکس محمل (خنشله)عکس محمل (خنشله)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

litter (اسم)
زایمان، تخت روان، اشغال، کجاوه، محمل، ریخته و پاشیده، اشغال پاشیدن

فارسی به عربی

فضلات

پیشنهاد کاربران

محمل معنایش عماری میشه در جدول ارمان عابد رشت
به صورت عامیانه معنی در برخی متون معنی "بستر" می تواند داشته باشد.
محمل قانونی ندارد : قانونی نیست ، نمی توان آنرا حمل بر قانون کرد، غیر قانونی است
محمل بربستن ؛ بستن و نصب کردن کجاوه بر پشت شتر و جز آن :
مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بربندید محملها.
حافظ.
اتاقکی چوبی بر روی [معمولا] شتر که سرنشین درون آن می نشست و دلیل آن جلوگیری از تزاحم نور آفتاب برای سرنشین بود
به عربی /هودج/
محمل: کجاوه، تخت که روان است
سیه مست جنونم، وادی و منزل نمی دانم
کنار دشت را از دامن محمل نمی دانم. صائب تبریزی
کسانی که معنی کرده بودند از نظر بنده معانیشان در اینجا کار بردی ندارد
در زبان و گفتار سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین، به � پوشش� گفته میشود. کتاب قدرت و دیگرهیچ
اتاقکی که در قدیم شتر سواران ان را روی شتر می بستن تا سایه بانی ومحافظی باشد برای سر نشین
محمل واژه ی عربی هست . محمل برریتم مفعل هست . و
ریشه ان "ح"م"ل" هست . یعنی جایی یا محلی که در ان چیزی
یا کسی را حمل بکنن . برا همین در زبان عربی اسم مکان هست .
وچون حمل کردن چیزی یا کسی در زمان مشخصی رخ میده .
براهمین در عربی اسم زمان نیز هست . جمع:محامل بر ریتم
مفاعل؛
مهمل: کلام بیهوده و بی معنی
محمل: کجاوه ای ( اتاقکی چوبی شکل ) که بر روی شتر می بندند
دلیل
وجاهت
سخن بی پایه و اساس - دور از واقعیت
ماده بین سلولی که سلول ها در آن قرار می گیرند همانند غضروف و بافت پیوندی. محمل استخوانی نیز ماده بین سلولی است که نمک های استخوانی در آن رسوب می کنند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس