غرض مدح و محمدت بودی
وز پی مهر و مکرمت زادی.
مسعودسعد.
بفخر و محمدت و شکر و مدح مستظهرز عمر و مملکت و عز و بخت برخوردار.
مسعودسعد.
محمدت خر که روز اقبال است مکرمت کن که روز امکان است.
مسعودسعد.
- محمدت کردن یا فرمودن ؛ ستایش کردن. ستودن : و ندیدم هیچ خردمند که آن دولت را بر این حزم و احتیاط محمدت کرد. ( چهارمقاله ). و مالها و غنیمهاء بی اندازه نزدیک هرمز فرستاد و او را محمدتها فرمود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 99 ).و رجوع به محمدة شود.