محلوب

لغت نامه دهخدا

محلوب. [ م َ ] ( ع ص ) سِقاءٌ محلوب و حُلَّبی ؛ مشک دباغت یافته شده به گیاه حلب. ( منتهی الارب ). || دوشیده شده : و آن را از بهر آن عروض خواندند که معروض ٌعلیه شعر است... و آن فعول است به معنی مفعول چنانکه رکوب به معنی مرکوب و حلوب به معنی محلوب. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 27 ). دوشیده.

فرهنگ فارسی

(اسم ) دوشیده شده: و آن فعولی است بمعنی مفعول چنانکه رکوب بمعنی مرکوب و حلوب بمعنی محلوب .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) دوشیده شده .

پیشنهاد کاربران

بپرس