چو زنبورخانه بیاشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی.
سعدی.
خانه ای در کوی درویشان بگیرتا نماند در محلت زاهدی.
سعدی.
محلة. [ م َ ح َل ْ ل َ] ( ع اِ ) منزل. محل نزول مردم. ( از تاج العروس ). رجوع به محله شود. || اردو. کاروان : و ارتحلنا الی موضع المحلة فوصلناه اول یوم من رمضان فوجدنا المحلة قد رحلت فعدنا. ( ابن بطوطه ). || جای فرودآمدن. منزل و مقام مردم. ( غیاث ) ( آنندراج ). جای فرودآمدن. ( ناظم الاطباء ). || زمان فرودآمدن. ( از آنندراج ) || جای باش. ( آنندراج ). ج ، محلات و محال. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محلة. [ م َ ح َل ْ ل َ ] ( اِخ ) نام مواضعی است به مصر. حدود صد قریه در مصربه نام محلة خوانده شوند و مؤلف تاج العروس اسامی این مواضع را ضبط کرده است. رجوع به تاج العروس شود.
محلة. [ م ُ ح ِل ْ ل َ ] ( ع ص ) پشته ای که گنجایش یک در خانه داشته باشد: تَلْعَةٌمحلة. ( منتهی الارب ). پشته ای که گنجایش یک و یا دو در خانه داشته باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از تاج العروس ).