محلب. [ م َ ل َ ] ( ع اِ ) انگبین. ( منتهی الارب ). عسل و انگبین. ( ناظم الاطباء ). || محل دوشیدن شیر :
تو هنوز از خارج آن را طالبی
محلبی از دیگران چون حالبی.
مولوی ( مثنوی ، دفتر پنجم ص 96 ).
محلب. [ م ِ ل َ ] ( ع اِ ) شیردوشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ظرفی باشد که در آن شیر دوشند. ( برهان ) ( غیاث ). گاودوش. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). گاودوشه. جای شیر. ج ، محالب. ( مهذب الاسماء ). و رجوع به محلاب شود.
محلب. [ م ُ ل ِ ] ( ع ص ) یاری دهنده. ( منتهی الارب ). یاری دهنده کسی را بر شیر دوشیدن یا عام است. ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). || آنکه از چراگاه شیر دوشیده به خانه فرستد. ( آنندراج ).