محل گذاشتن


مترادف محل گذاشتن: اعتنا کردن، توجه کردن، وقع نهادن، محل کردن، محل نهادن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) اعتنا کردن اهمیت دادن . محل نهادن : حالا زنش بدون اجاز. او از خانه بیرون آمده هیچ آن وقت صدایش هم که میزند باو محل نمیگذارد . یا محل سگ گذاشتن کسی را . او را بانداز. یک سگ تلقی کردن (در جمل. منفی استعمال شود ) : محل سگ هم باو نگذاشت .

پیشنهاد کاربران

به کسی یا چیزی پرداختن
پرداختن به
چرا به آن نمی پردازی؟ = چرا به آن محل نمی گذاری؟
دیگر به اون نمی پردازی؟
اولویت قرار دادن کسی ، توجه کردن

بپرس