محفظه
/mahfaze/
مترادف محفظه: جلد، صندوقچه، صندوق، قاب، لفافه
برابر پارسی: اشکاف، دولاب، گنجه
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- محفظه ادراک ؛ جائی که در آن چیزی دریافت می گردد و در خاطرمی ماند. ( ناظم الاطباء ).
- محفظه ریشه ؛در اصطلاح گیاه شناسی نسج انتهایی ریشه را گویند که معمولاً رنگش با قسمتهای دیگر اختلاف دارد و از سلولهایی تشکیل یافته که در برخورد با مواد سخت در مجاورت رطوبت حالت محلول کلوئیدی به خود میگیرد و لغزنده و لیز میشود تا بتواند در خاک نفوذ کند و برخلاف آنچه تصور میکنند سختی آن چندان نیست و سلولهای آن به آسانی از قسمت اصلی جدا میشود. کلاهک.
|| دولاب. اشکاف. گنجه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). مخزن. انبار. گنجینه. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنچه ( کیسه جعبه ) که در آن اشیائ را نگهداری کنند.یا محفظ. ریشه . نسج انتهایی ریشه را گویند که معمولا رنگش با قسمتهای دیگر اختلاف دارد و از سلولهایی تشکیل یافته که در برخورد با مواد سخت در مجاورت رطوبت حالت محلول کلوئیدی بخود میگیرد و لغزنده و لیز میشود تا بتواند در خاک نفوذ کند و بر خلاف آنچه تصور میکنند سختی آن چندان زیاد نیست و سلولهای آن باسانی از قسمت اصلی جدا میشود کلاهک .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگستان زبان و ادب
مترادف ها
حادثه، اتفاق، جا، حالت، صندوق، جلد، جعبه، محفظه، قالب، مورد، پرونده، قضیه، قاب، وضعیت، دعوی، پوسته، غلاف، مرافعه، نیام
حامی، سپر، پوشش، حفاظ، تخته، محفظه، پوشش محافظ
ضرب، جای ویژه، صندوق، اطاقک، جعبه، بوکس، قوطی، محفظه، لژ، جعبه، توگوشی
صندوق، سینه، جعبه، محفظه، خزانه داری، تابوت، قفسه سینه، خزانه، یخدان، سینه انسان
محفظه، قفسه
محفظه، صندوقه، جعبه بندی
پیشنهاد کاربران
انبارک
محافظ، پوشش، نگهبان