محظور
/mahzur/
مترادف محظور: اشکال، تنگنا، دشواری، گیر، مانع، حرام، ممنوع، ناروا
برابر پارسی: رودربایستی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [قدیمی] حرام، ناروا.
۳. (صفت ) [قدیمی] ممنوع.
مترادف ها
گرفتاری، مانع، محظور، گیر، پیچ وخمیدگی
سختی، مشقت، محظور، اشکال، عقده، مشکل، مضیقه، دشواری، زحمت، گرفتگیری، مخمصه
مرز، مانع، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور
مانع، محظور، سد، انسداد، گیر، مشکل، رادع، رداع، سد جلو راه، پاگیر
مانع، محظور، اشکال، گیر، رادع
مانع، محظور، تحریم، ممنوعیت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مانع و مجازاً به معنای گرفتاری و مشکل است به صورت محذور هم نوشته میشود
کلمه محظور به معنی' ممنوع' و 'حرام' است و نباید با کلمه محذور که به معنای 'مانع' و 'گرفتاری' است اشتباه گرفته شود.
مثال:در محذور واقع شدم. محذور اخلاقی
منبع:غلط ننویسیم - ابوالحسن نجفی
مثال:در محذور واقع شدم. محذور اخلاقی
منبع:غلط ننویسیم - ابوالحسن نجفی
قدغن ، ممنوع ، تنگنا
کاربرد در جمله :🍟🍟
مهمان ها سخت در محظور گیر کرده و تکلیف خود را نمی دانند
کاربرد در جمله :🍟🍟
مهمان ها سخت در محظور گیر کرده و تکلیف خود را نمی دانند
رودربایستی، درتنگنا افتادن
صفت قدیمی به معنای ممنوع و ناروا