محصلی

لغت نامه دهخدا

محصلی. [ م ُ ح َص ْ ص ِ ] ( حامص ) عمل محصل. کار و شغل و مأموریت محصل در اجرای کار. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مُحَصِّل و تذکرةالملوک ( ص 10 ) شود. || ابرام و پافشاری و سختگیری در اجرای امری. || دانشجو بودن. طالب علم بودن.

فرهنگ فارسی

عمل محصل

فرهنگ عمید

۱. مربوط به محصل.
۲. (حاصل مصدر ) شغل و عمل محصل.

پیشنهاد کاربران

آنگه چه محصلی فرصتی ترکی که ازو بنر نباشد
ممنون بابت معلومات عالی تان راجع به محصل

بپرس