محص
لغت نامه دهخدا
محص. [ م َ ح ِ ] ( ع ص ) رسن ریشه برافتاده نرم و سست شده : حبل محص. ( منتهی الارب ). ریسمان مستعمل و نرم و سست شده. ( ناظم الاطباء ).
محص. [ م َ ] ( ع ص ) فرس محص ؛ اسب توانا. || اسب استواراندام. ( منتهی الارب ).
محص. [ م ُ ح ِ ص ص ] ( ع ص ) کسی که بهره و حصه دیگری میدهد. || آنکه کسی را ازکار معزول میکند. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
خالص کردن. «مَحَصَ الشَّیْءَ: خَلَّصَهُ مِنْ کُلِّ عَیْبٍ» راغب گفته: اصل محص خالص کردن شیء است از هر عیب. . تا خدا مؤمنان را از شوائب کفر و نفاق خالص و پاک کند و کافران را از بین ببرد . تا خدا آنچه را که در سینهها دارید امتحان و آنچه را که در قلبها دارید از شرک و نفاق خالص گرداند. این لفظ دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.
خالص کردن. «مَحَصَ الشَّیْءَ: خَلَّصَهُ مِنْ کُلِّ عَیْبٍ» راغب گفته: اصل محص خالص کردن شیء است از هر عیب. . تا خدا مؤمنان را از شوائب کفر و نفاق خالص و پاک کند و کافران را از بین ببرد . تا خدا آنچه را که در سینهها دارید امتحان و آنچه را که در قلبها دارید از شرک و نفاق خالص گرداند. این لفظ دوبار بیشتر در قرآن نیامده است.
wikialkb: ریشه_محص
پیشنهاد کاربران
جلا دادن
به معنی موز در سرزمین کوروشتوپیا که از قدیم الایام وجود داشته و دارد .