محشا

لغت نامه دهخدا

محشا. [ م ُ ح َش ْ شا ] ( ع ص ) صورتی از محشی. رجوع به محشی شود.
- محشا کردن ؛ محشی کردن. حاشیه نوشتن بر کتابی. تحشیه. رجوع به محشی شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) رسم الخطی برای محشی .
حاشیه نویسی بر کتابی

پیشنهاد کاربران

محشای
محشا
. . .
آخه تا کی این عبارات عجیب وغریب در متون قضائی باشد!
انگار لغت عربی کم دارد که همچنین کلمات خلق وجعل کنند!
. . .
قانون باید برای عموم مردم مفهوم واحد وواضح تک وجهی نگارش شود.
...
[مشاهده متن کامل]

نه برای افراد خاص ومتخصص یا اصحاب منصب ونفوذ. . .
ومناقشات لغوی ودانشگاهی و. . .
وواختصاصی برای اساتید وقضات ووکلاء منتصب ومنتخب وخاص. . .
این شد:
امبراطوری قانون؛
نه عدل قانون!

توضیح مواد قانونی یک قانون