محسن باقرزاده ( ۱۳۱۷ ـ ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ ) ، ناشر ایرانی و مدیر انتشارات توس در تهران بود. وی با نزدیک به ۶۰۰ عنوان کتابی که در طول بیش از ۴۰ سال کار نشر انجام داد، خط و راهی ویژه را در مسیر نشر ایران ترسیم کرد. خطی که تمرکزش بر تاریخ و فرهنگ ایران بود با نگاهی پژوهشگرانه و نه از سر تفنن و داستان سرایی های عامیانه.
... [مشاهده متن کامل]
محسن باقرزاده در سال ۱۳۱۷ خورشیدی در محله سراب مشهد و در خانواده ای به دنیا آمد. مادرش از سوادی بهره مند نبود اما پدرش هم اهل فرهنگ بود و هم اندک ذوق طنز و شعر داشت و هزل و هجوهایی برای برخی رجل سیاسی آن دوران می سرود. وی ابتدا در یک جواهر فروشی کار می کرد اما عشق به کتاب او را واداشت تا در سال ۱۳۳۱ با حقوقی کمتر در کتابفروشی گوتنبرگ زیر نظر محمود کاشی چی کار کند.
علاقه به کتاب و ارتباط با روزنامه و روزنامه نگاری در فضای کتابفروشی گوتنبرگ پایش را به این پیشه هم باز کرد و آقای کاشی چی هم که علاقه و پشتکارش را دید، او را به دامادی پذیرفت و از او حمایت کرد و سبب شد تا سال های بعد نیز این علاقه در او پایدار بماند و ضمن همکاری با روزنامه خراسان گزارش هایی برای برخی از مطبوعات تهران چون تهران مصور، خواندنی ها و مجله سخن بنویسد.
از جمله گزارشی که از اعتراض و اعتصاب کارگران کارخانه ای نخ ریسی نوشت و در مجلۀ تهران مصور منتشر کرد.
این گزارش ها به همراه برخی فعالیت های سیاسی و سر پر شر و شوری که داشت ساواک را نسبت به او حساس کرد و چندباری سبب ساز بازجویی او شد. به گفته خودش در همان گفتگوی طولانی"گرایش های اولیه ام سیاسی بود و کتاب "سرگذشت فلسطین" نوشته اکرم زعیتر با ترجمه علی اکبر هاشمی رفسنجانی را در مشهد پخش کردم و تعدادی را به طور مخفی فروختم".
در همین سال ها پای او به برخی محفل های ادبی، از جمله محفلی در منزل محمد قهرمان شاعر، در مشهد باز شد و ارتباطاتی دوستانه با شعرایی چون اخوان ثالث و محمدرضا شفیعی کدکنی و چهره هایی مذهبی چون محمدرضا حکیمی پیدا کرد و همان ها بودند که بذر یک انتشاراتی تازه را در ذهن او نشاندند با عنوان «توس». نخستین کتابی که منتشر کرد " شعر امروز خراسان " نام داشت که یک سالی برای گردآوری اشعار آن تلاش کرد. به دنبال آن دو کتاب شعر از شفیعی کدکنی و "آرش" اثر مهرداد اوستا را منتشر کرد و سپس به دلیل آنچه او "شرایط غیرقابل تحمل در مشهد" عنوان کرد، برای ادامه کار به تهران آمد.
... [مشاهده متن کامل]
محسن باقرزاده در سال ۱۳۱۷ خورشیدی در محله سراب مشهد و در خانواده ای به دنیا آمد. مادرش از سوادی بهره مند نبود اما پدرش هم اهل فرهنگ بود و هم اندک ذوق طنز و شعر داشت و هزل و هجوهایی برای برخی رجل سیاسی آن دوران می سرود. وی ابتدا در یک جواهر فروشی کار می کرد اما عشق به کتاب او را واداشت تا در سال ۱۳۳۱ با حقوقی کمتر در کتابفروشی گوتنبرگ زیر نظر محمود کاشی چی کار کند.
علاقه به کتاب و ارتباط با روزنامه و روزنامه نگاری در فضای کتابفروشی گوتنبرگ پایش را به این پیشه هم باز کرد و آقای کاشی چی هم که علاقه و پشتکارش را دید، او را به دامادی پذیرفت و از او حمایت کرد و سبب شد تا سال های بعد نیز این علاقه در او پایدار بماند و ضمن همکاری با روزنامه خراسان گزارش هایی برای برخی از مطبوعات تهران چون تهران مصور، خواندنی ها و مجله سخن بنویسد.
از جمله گزارشی که از اعتراض و اعتصاب کارگران کارخانه ای نخ ریسی نوشت و در مجلۀ تهران مصور منتشر کرد.
این گزارش ها به همراه برخی فعالیت های سیاسی و سر پر شر و شوری که داشت ساواک را نسبت به او حساس کرد و چندباری سبب ساز بازجویی او شد. به گفته خودش در همان گفتگوی طولانی"گرایش های اولیه ام سیاسی بود و کتاب "سرگذشت فلسطین" نوشته اکرم زعیتر با ترجمه علی اکبر هاشمی رفسنجانی را در مشهد پخش کردم و تعدادی را به طور مخفی فروختم".
در همین سال ها پای او به برخی محفل های ادبی، از جمله محفلی در منزل محمد قهرمان شاعر، در مشهد باز شد و ارتباطاتی دوستانه با شعرایی چون اخوان ثالث و محمدرضا شفیعی کدکنی و چهره هایی مذهبی چون محمدرضا حکیمی پیدا کرد و همان ها بودند که بذر یک انتشاراتی تازه را در ذهن او نشاندند با عنوان «توس». نخستین کتابی که منتشر کرد " شعر امروز خراسان " نام داشت که یک سالی برای گردآوری اشعار آن تلاش کرد. به دنبال آن دو کتاب شعر از شفیعی کدکنی و "آرش" اثر مهرداد اوستا را منتشر کرد و سپس به دلیل آنچه او "شرایط غیرقابل تحمل در مشهد" عنوان کرد، برای ادامه کار به تهران آمد.