محرکه

/moharreke/

معنی انگلیسی:
locomotive

لغت نامه دهخدا

( محرکة ) محرکة. [ م ُ ح َرْ رِ ک َ ] ( ع ص ) مؤنث محرک. رجوع به محرک شود.
- ادویه محرکه ؛ داروها که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتر در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند. ادویة منبهه.
- علت محرکة ؛ علت فاعله. رجوع به فاعله شود.

محرکة. [ م ُ ح َرْ رَ ک َ ] ( ع ص ) مؤنث مُحَرَّک. رجوع به مُحَرَّک شود. || ( اصطلاح لغویان ) کلمه ای که حرکت تمام حروف متحرک آن فتحه است. با فتحه همه حروف کلمه مگر حرف آخر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ): برش محرکة؛ خجکهای سیاه ؛ حسنة محرکة، نیکی ؛ دحرج محرکة، گرد کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) مونث محرک جمع : محرکات . یا ادوی. محرکه . دارو هایی که موجب تحریک و تهییج و فعالیت بیشتری در یک یا چند عضو یا تمام اعضای بدن شوند منهبه .

فرهنگ عمید

= محرک

پیشنهاد کاربران

جنباننده و یا برانگیزاننده
جنبشی
نمونه:
. . . از همین رو، خواه ناخواه می بایستی نقش نیروی جنبشی ( محرکه ) دیگر نیروهای پیشرفت اجتماعی ـ اقتصادی را بر دوش داشته باشند . . .
برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2013/05/blog - post_2699. html
motive
تولید حرکت فیزیکی یا مکانیکی

بپرس