محروم کردن


مترادف محروم کردن: بی نصیب کردن، بی بهره ساختن، نامراد کردن، محروم داشتن

متضاد محروم کردن: بهره مند کردن

معنی انگلیسی:
bereave, debar, deprive, dispossess, divest, rob, strip, dis-, except, shear

فرهنگ فارسی

( مصدر ) محروم داشتن : ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را باین سرچشمه اش منشان که خوش آبی روان دارد . ( حافظ )

مترادف ها

dispossess (فعل)
رها کردن، دور کردن، محروم کردن، بیرون کردن، بی بهره کردن، از تصرف محروم کردن، خلع ید کردن

cut off (فعل)
قطع کردن، جدا کردن، بریدن، زدن، محروم کردن

debar (فعل)
باز داشتن، مانع شدن، محروم کردن، ممنوع کردن

exclude (فعل)
مانع شدن، محروم کردن، مستثنی کردن، بیرون نگاه داشتن از، راه ندادن به

bereave (فعل)
محروم کردن، داغدیده کردن

deprive (فعل)
محروم کردن، بی بهره کردن، سلب کردن

divest (فعل)
محروم کردن، بی بهره کردن، عاری کردن

evacuate (فعل)
ترک کردن، خالی کردن، محروم کردن، تهی کردن، تخلیه مزاج کردن

geld (فعل)
محروم کردن، اخته کردن، بی تخمدان کردن

foreclose (فعل)
مسدود کردن، محروم کردن، سلب کردن

devest (فعل)
گرفتن، محروم کردن، سلب کردن، عاری کردن

disappoint (فعل)
محروم کردن، مایوس کردن، نا امید کردن، دلسرد کردن

فارسی به عربی

اخل , استثن , اطرد , افقد , امنع , خب امل
( محروم کردن (ازارث ) ) تنازل

پیشنهاد کاربران

بی نصیب کردن ، بی بهره گذاشتن، بی اهمیتی ، بی توجهی ، بدی کردن ، بخل کردن و حسادت ورزیدن ، خودخواهی کردن
جدا کردن ، بی نصیب کردن

بپرس