محروم

/mahrum/

مترادف محروم: بی بهره، بی نصیب، عاری، مایوس، معرا، ناامید، ناکام، ناکامکار، ناکامروا، ناکامیاب، نامراد، ناموفق

متضاد محروم: کامیاب

برابر پارسی: بی بهره، ناکام

معنی انگلیسی:
barred, deprived, disadvantaged, underprivileged

لغت نامه دهخدا

محروم. [ م َ ] ( ع ص ) بازداشته شده از خیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بی نصیب. ( ناظم الاطباء ). بازداشته شده از خیر و نیکی و فایده. بی بهره. ( دستورالاخوان ). || منع کرده شده. ممنوع. بی بهره گردانیده شده.نامراد و بیکام. ناکام. ( ناظم الاطباء ) :
دلخسته و محرومم و پیخسته و گمراه
گریان به سپیده دم و نالان به سحرگاه.
خسروانی.
اما بازار فضل و ادب و شعر کاسدگونه می باشد و خداوندان این صنایع محروم. ( تاریخ بیهقی ص 277 ). و هر جانوری که در اینکارها اهمال نماید از استقامت معیشت محروم آید. ( کلیله و دمنه ). آنجا که جهانی از تمتع آب و نان... محروم شده باشند. ( کلیله و دمنه ). اگر مواضع حقوق به امساک نامرعی دارد... به منزلت درویشی باشد از لذات دنیا محروم. ( کلیله و دمنه ).
گوید از دیدن حق محرومند
مشتی آب و گل روزی خوارش.
خاقانی.
حیرانم از سپهر چه حیران که مست نیز
محرومم از زمانه چه محروم خوار هم.
خاقانی.
مظلومم از زمانه و محرومم ازفلک
ای بانو الغیاث که جای ترحم است.
خاقانی.
ندانید که اهل فضل همیشه محروم باشند. ( گلستان سعدی ).
- محروم داشتن از خیر و فایده ؛ بی نصیب و بی بهره کردن :
لاف تو محروم میدارد ترا
ترک آن پنداشت کن ، در من درآ.
مولوی.
- محروم ساختن ؛ محروم داشتن.بی نصیب کردن :
ترک حیوانی به حیوانات جان بخشیدن است
خویش را محروم می سازی از این احسان چرا.
صائب.
- محروم شدن ؛ بازداشته شدن از خیر و فایده. بی نصیب شدن :
ای دوست اگر نصیحتم می شنوی
مگرای به راستی که محروم شوی.
جمال الدین عبدالرزاق.
کدام سایل از این موهبت شود محروم
که همچو بحر محیط است بر جهان سایل.
سعدی.
و طایفه ای که فهم ایشان از ادراک علم عربیت قاصر و عاجز بود از فواید آن محروم و مأیوس می شدند. ( تاریخ قم ص 2 ).
- محروم کردن ؛ محروم داشتن :
حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمیدانم مکن محروم از این بابم.
سعدی.
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمنان نظر داری.
سعدی.
ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را
به این سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

ناامید، بی بهره، بازداشته شده ازخیر
(اسم ) ۱ - بازداشته شده از نیکی و خیر و فایده بی نصیب بی بهره : و از مطالع. آن طلبه و اهل علم محروم بودند . ۲ - کسی که مال او نیفزاید . ۳ - آنکه کسب کردن نتواند . ۴ - بدبخت جمع : محرومین .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) بی نصیب ، بی بهره .

فرهنگ عمید

۱. ناامید.
۲. بی بهره، بی نصیب.

جدول کلمات

ناکام

مترادف ها

bereaved (صفت)
محروم

deprived (صفت)
محروم، خالی

excluded (صفت)
محروم

divested (صفت)
محروم

پیشنهاد کاربران

لری بختیاری
تَریپا:محروم
می تَوان از واژگانی همچون{کم بهره، بی بهره، نابِکام} بهره برد.
بِدرود!
محروم: همتای پارسی این واژه ی عربی در زبان های باستانی آریایی اینهاست:
تریپ tarip ( اوستایی: tarep )
زیته zite ( سغدی )
بی بهره ( دری )
محروم ماندن یعنی بهره مند نشدن
بادپیما . محروم :
چو با حبیب نشینی و باده پیمائی
بیاد دار محبان بادپیما را.
حافظ.
محروم شدن از نعمت های إلاهی بی إنتهاء، بدترین عذاب هست وجحیم است.
وکسیکه خودش از این نعمتها محروم کند؛ در أوج حماقت سرمیبره.
وبدتراز ان کسیکه دیگران را ار انعم الله محروم ودوری میکند.
"ویسألونک یومئذ عن النعیم"
Underserved محروم
Underserved areas مناطق محروم
تهی دامن
پیشنهاد واژه:
( اُسوَستن ( پیشوند اُس به همراه دیسه دیگری از کارواژه بستن ) یا اُسوَند کردن ) :
کارواژه وَستن ( یا بَستن ) با بُن کنونیِ وَند ( یا بَند ) به چم ارتباط و پیوند دادن میانِ بُنپارهای ( اعضای ) یک گروه است؛ این کارواژه به همراه پیشوند ( اُس، آز، اوز، سِ ) که عملگری برای نشان دادنِ ( به بیرون، بیرونِ ) هست، بیانگر کسی یا چیزی است که در بیرونِ یک شبکه یِ همپیوند گذاشته می شود درحالیکه پیش از این در همبستگی ( ارتباط ) با بُنپارهایِ ( اعضایِ ) آن شبکه بوده است.
...
[مشاهده متن کامل]

در زبان آلمانی نیز کارواژه aus. schliessen به چم ( اخراج کردن، بیرون گذاشتن، محروم کردن ) از دو بخش پیشوندی aus ( که همان اوز، اُس، آز، سِ در زبان پارسی است ) و کارواژه schliessen به چم ( بَستن یا وَستن ) است.
بنابراین آنچه برای واژگان ( اخراج کردن، محروم کردن ) پیشنهاد می شود، کارواژه ( اُسوَستن یا سِوَستن ) می باشد.
نکته 1: واژگان بستن یا بَندیدن با واژه آلمانی ( binden ) از یک بُن و ریشه هستند ولی من در بالا schliessen را برابر با ( بَستن یا وَستن ) دانستم.
نکته 2: می توان واژگانی همچون ( اُسوَند، اُسوَسته ( محروم شده، اخراج شده ) ، اُسوَندِش و. . . ساخت.
نکته 3: گمان من این است که کارواژه وَستن تواناییِ پیشوندپذیری بالایی دارد:
برای نمونه کارواژگانی همچون ( اَنوَستن، پیوَستن، اندروَستن، بروَستن، پَدوَستن، اُسوَستن، هموستن ( همبستن ) و. . . )
نکته 4:می توان برای نمونه به جای واژه آلمانی anfuegen واژه ( اَنوَستن ) را به چم ( ضمیمه کردن، اضافه کردن، پیوست کردن ) بکار بُرد.

متضاد بهره مند
excluded
بازداشته شده
در کنار برخی برابرهای بالا یا پیشنهاد کاربران چون �بی بهره� و �نابرخوردار�، کاربرد کارواژه ی �بازداشتن . . . � به آرش �محروم ماندن . . . � و آمیخته واژه هایی بر بنیاد این کارواژه که به آرشِ باریکِ واژه ی از ریشه عربیِ �محروم� است، سزاوار و گره گشا است. نمونه:
...
[مشاهده متن کامل]

�بایستگی آغاز رویش سرمایه داری، پدید آمدن کارگران است. یعنی پدید آمدن گروهی از آدم ها که از خداوندی ( مالکیت ) ابزارهای فرآوری بازداشته شده ( محرومند ) و در فروش نیروی کارِ خویش آزادند. �
برگرفته از پی نوشت نوشتاری در پیوند زیر:
ب. الف. بزرگمهر یکم تیر ماه ۱۳۹۴
https://www. behzadbozorgmehr. com/2015/06/blog - post_91. html

پیشنهاد خود
بی بهره ، بی نثیب
نابرخوردار
نامرد
ناکام
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس