لغت نامه دهخدا
- ممالک محروسه ؛ کنایه از ملک خود است چرا که اکثر آدمی چیز خود را حراست میکند. ( غیاث ). ممالکی که در تصرف پادشاه مخصوص باشند.( ناظم الاطباء ).
- || عنوانی و لقب گونه ای مملکت ایران را که در عهد قاجاریه متداول بوده است.
- ملک محروسه ؛ شهر استوارشده. ناحیه نگهبانی شده. عنوانی و خطابی محدوده و ناحیه و شهری را : این پادشاه که دائم عمر باد، در ایام مناطحه ایشان پای در دامن وقار کشید و به محروسه فرزین که فردوس جهان است متمکن نشست. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 4 ).
|| پایتخت ومقر سلطنت. ( ناظم الاطباء ). ( اما این معنی نیز مأخوذ از معنی دوم کلمه است ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) مونث محروس . یا ممالک محروسه . عنوانی که در عهد قاجاریه بکشور ایران داده بودند : تمبر پست ممالک محروس. ایران .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) [مجاز] ناحیه، سرزمین، خطه.
پیشنهاد کاربران
نگهداشته