محرز
/mohraz/
مترادف محرز: آشکار، احرازشده، ثابت، متقن، محقق، مسلم، معلوم، واضح، قطعی
برابر پارسی: آشکار، استوار، روشن، پابرجا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
محرز. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحریز. پناه دهنده جای. || استوارگرداننده جای. ( از منتهی الارب ). || بسیار نگهدارنده. ( آنندراج ). || نگهبان هوشیار و عاقبت اندیش. ( ناظم الاطباء ).
محرز. [ م ُ رَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده. جمعکرده شده. جمعکرده. || پناه داده. || به دست آورده. || آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. ( از اقرب الموارد ). || قطعی. مسلم. || مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع باشد، خواه مانع خانه باشد یا نگهبان. ( از تعریفات جرجانی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن فضلةبن عبداﷲبن مرة غنمی. صحابی است. جنگ بدر را درک کرد و در جنگ خیبر به سال هفتم هجری کشته شد. ( از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابن شهاب سعدی تمیمی از قدمای صحابه علی ( ع ) متصف به شجاعت و اصابت رأی بود. پس از آنکه زیادبن ابیه وی را در کوفه دستگیر نمود به دست معاویه به قتل رسید ( 51 هَ. ق. ) ( از الاعلام زرکلی ).
محرز. [ م ُ رِ ] ( اِخ ) ابومسکین کوفی اودی و بعضی حر گفته اند. از روات است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) نگاه دارنده .
ابو مسکین کوفی اودی
فرهنگ معین
(مُ رِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - احراز کننده ، گرد آورنده . ۲ - پناهگاه دهنده ، در حرز کننده . ۳ - استوار کننده . ج . محرزین .
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
بخوان او را خداوند یگانه
خدای بی نیاز از هر نشانه
نه شد زاده نه شد زائیده هرگز
نه همتایی برایش هست محرز
خدای بی نیاز از هر نشانه
نه شد زاده نه شد زائیده هرگز
نه همتایی برایش هست محرز
محرز یعنی پدیدار شدن
اما در حقوق یعنی چیزی که در مکانی مخفی دور از دستبرد که با در آوردنش آشکار یا پدیدار میشود
اما در حقوق یعنی چیزی که در مکانی مخفی دور از دستبرد که با در آوردنش آشکار یا پدیدار میشود
اشکار
پابرجا
پابرجا
آشکار