محرد

لغت نامه دهخدا

محرد. [ م َ رِ ] ( ع اِ ) مفصل گردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || جای پالان از پشت. || جای بریدن. ( منتهی الارب ).

محرد. [ م ُ ح َرْرَ ] ( ع ص ) وردوک خمانیده مانند طاق و کازه که در آن حرادی قصب باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). خانه خرپشته. ( مهذب الاسماء ). || کژ و خمانیده از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

محرد. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) گوشه نشین. کناره گزین. ( از اقرب الموارد ). || کج کننده ٔچیزی و خماننده آن به هیئت طاق. || دسته نی بر دیوار حظیره بندنده برای زینت. || پناه گیرنده به وردوک خمیده کژ. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

گوشه نشین کناره گزین

پیشنهاد کاربران

بپرس