محرب
لغت نامه دهخدا
محرب. [ م ُ رِ ] ( ع ص ) آنکه دلالت میکند کسی را بر تاراج مال دشمن. ( ناظم الاطباء ). دلالت کننده بر تاراج مال دشمن. ( از منتهی الارب ). || آنکه برمی انگیزاند جنگ را. || خرمابن شکوفه آورده. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
محرب. [ م ُ ح َرْ رِ ] ( ع ص ) به خشم آورنده. اغواکننده. محرک. ( ناظم الاطباء ). برآغالنده. ( از منتهی الارب ). || تیزکننده سنان. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ).
محرب. [ م ُ ح َرْ رَ ] ( ع اِ ) شیر. اسد. ( منتهی الارب ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید