محذور
/mahzur/
مترادف محذور: پرهیزشده، حذرشده، مانع، گرفتاری، مشکل
برابر پارسی: تنگنا
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنچه از آن پرهیز کنند دور شده پرهیز شده . ۲ - مانع . توضیح رای محذور فی ذلک مع قصد المبالغه . مقصود استعمال این کلمه است در امثال این موارد که تقریبا درست بمعنی مانع است و با ذال است نه با ظائ یعنی محظور چنانکه بعضی از نادانان غیر مانوس بکتب عربی گمان کرده اند و در امثال این موارد محظور همیشه می نویسند و حال آنکه محظور بکلی مورد استعمال دیگری دارد . ۳ - مشقت رنجها جمع : محذورات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] آنچه از آن می ترسند و حذر می کنند.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید