محذور

/mahzur/

مترادف محذور: پرهیزشده، حذرشده، مانع، گرفتاری، مشکل

برابر پارسی: تنگنا

معنی انگلیسی:
shunned, avoided, necessary to avoid, dread, [rare.] dread

لغت نامه دهخدا

محذور. [ م َ ] ( ع ص ) امر مخوف. ( منتهی الارب ). آنچه از آن ترسیده شود. ( آنندراج ). قوله تعالی ان عذاب ربک کان محذوراً .و وقاک اﷲ کل محذور. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) مانع: رأی محذور فی ذلک مع قصدالمبالغه. ( شرح رضی ص 145 ). مرحوم قزوینی در یادداشتهای خود درباب استعمال این کلمه و به کار بردن کلمه محظور بجای آن نوشته اند که این کلمه به معنی مانع با «ذال » است نه با «ظ» یعنی محظور، چنانکه بعضی از نادانان غیر مأنوس به کتب عربی گمان کرده اند و در امثال این موارد «محظور» همیشه مینویسند و حال آنکه محظور بکلی مورد استعمال دیگری دارد، مثلاً در این عبارت : استعمال لباس ابریشمی برای مردان محظور است. یا «الضرورات تبیح المحظورات » و امثال ذلک که واضح است کجاهاست. ( از یادداشت های قزوینی ج 3 ص 285 ). || مشقت. رنج.

فرهنگ فارسی

پرهیزشده، آنچه که از آن حذرکنند
( اسم ) ۱ - آنچه از آن پرهیز کنند دور شده پرهیز شده . ۲ - مانع . توضیح رای محذور فی ذلک مع قصد المبالغه . مقصود استعمال این کلمه است در امثال این موارد که تقریبا درست بمعنی مانع است و با ذال است نه با ظائ یعنی محظور چنانکه بعضی از نادانان غیر مانوس بکتب عربی گمان کرده اند و در امثال این موارد محظور همیشه می نویسند و حال آنکه محظور بکلی مورد استعمال دیگری دارد . ۳ - مشقت رنجها جمع : محذورات .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) پرهیز شده ، آنچه که از آن دوری کنند.

فرهنگ عمید

۱. [مجاز] گرفتاری، مشکل.
۲. [قدیمی] آنچه از آن می ترسند و حذر می کنند.

پیشنهاد کاربران

بپرس