محدر
لغت نامه دهخدا
محدر. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحدیر. فرودآینده چنانکه آب از ابر و چشم. ( از منتهی الارب ).کسی و یا چیزی که فرو می آورد. || آنکه فرود می آید. || شتاب کننده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
محدر. [ م ُ دِ ] ( ع ص ) اندام که از زخم چوب آماس کند. ( آنندراج ) . || آنکه ریشه جامه اندرون کرده دوزد آن را. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) . || کسی که ریشه جامه را برمی تابد. ( ناظم الاطباء ) .
محدر. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحدیر. فرودآینده چنانکه آب از ابر و چشم. ( از منتهی الارب ) . کسی و یا چیزی که فرو می آورد. || آنکه فرود می آید. || شتاب کننده. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا
محدر. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از تحدیر. فرودآینده چنانکه آب از ابر و چشم. ( از منتهی الارب ) . کسی و یا چیزی که فرو می آورد. || آنکه فرود می آید. || شتاب کننده. ( ناظم الاطباء ) .
... [مشاهده متن کامل]
منبع. لغت نامه دهخدا