محد

لغت نامه دهخدا

محد. [ م ُ ح ِدد ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احداد. زن که پس از مرگ شوی آرایش را رها کند. ( از اقرب الموارد ). زنی که جامه سوک پوشد به جهت عدت. ( آنندراج ). زنی که جامه سوک پوشد در عزا و عده شوی و این زن را حاد نیز گویند. ( از منتهی الارب ). زن که شوی را سوک دارد. ( مهذب الاسماء ). زن که پس از مرگ شوی آرایش را کنار گذارده است. || تیز کننده کارد. || تیز نگرنده. ( از اقرب الموارد ).

محد. [ م ُ ح َدد] ( ع ص ) نعت مفعولی از احداد. رجوع به احداد شود.

محد. [ م َ ح َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سردسیر بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان با 200 تن سکنه. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان بویراحمد دارای ۲٠٠ تن سکنه .

پیشنهاد کاربران

محد در فرهنگ لغات نام عربی هست و نام یک گل نایاب و منطقه اتریشی هست

بپرس