محجاج
لغت نامه دهخدا
محجاج. [ م ِ ] ( ع ص ) مرد بسیار حجت گوی. ( منتهی الارب ). غالب شونده بر کسی به حجت. ( ناظم الاطباء ): و کان زاهداً عالماً مجتهداً محجاجاً غواصاً علی المعانی. ( ابن خلکان ). || ستیزه جو. ( ناظم الاطباء ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید