- نامحتمل ؛ غیرقابل تحمل. که نتوان تحمل کرد. که نتوان بر خود هموار نمود :
خیزم به روم که صبرنامحتمل است
جان در قدمش کنم که آرام دل است.
سعدی.
|| مشکوک و شبهه ناک و مظنون. || مبهم و ممکن. ( ناظم الاطباء ). که تواند بود. که شاید بود. لَعَل َّ. ممکن است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : محتمل است آنکه یکی را از درویشان نفس نافرمان قضای شهوت خواهد. ( گلستان ).محتمل. [ م ُ ت َ م ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتمال.بردارنده چیزی به سر و پشت. ( از منتهی الارب ). بردارنده بار. ( ناظم الاطباء ). || بر گردن گیرنده چیزی را و شکرکننده. ( از منتهی الارب ). کسی که برگردن خود میگیرد کاری را. ( ناظم الاطباء ). || برده خرنده. ( منتهی الارب ). خریدار اسیر و برده. || کسی که از خانه بیرون میرود. ( ناظم الاطباء ). || خشم گیرنده و برافروخته گردنده. ( از منتهی الارب ). خشمناک و افروخته. ( ناظم الاطباء ). || صابر و شکیبا. ( ناظم الاطباء ). || پذیرنده. تاب آورنده. قبول کننده. تحمل کننده : و تصدیق اخباری که محتمل صدق و کذب باشد. ( کلیله و دمنه ). || معقول. || منتظر. || ممکن. دارای احتمال. ( ناظم الاطباء ).
- محتمل الوقوع ؛ چیزی که وقوع آن را نگرانند. ( ناظم الاطباء ).
|| مشکوک فیه. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). مشکوک. شبهه ناک. مظنون. ( ناظم الاطباء ). || حامل. حمل کننده :
محتمل مرقد تو فرقدین
متصل مسند تو شعریان.
خاقانی.