محتضر
/mohtazar/
مترادف محتضر: روبه قبله، مردنی، مشرف به موت
متضاد محتضر: قبراق، سرحال
برابر پارسی: مردنی، جان سپار
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
محتضر. [ م ُ ت َ ض ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از احتضار. مردم شهری شونده. به شهر آینده. ( منتهی الارب ). خلاف بادی. ( ناظم الاطباء ). || حاضرشونده. ( ازمنتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || جفاکار و آزارکننده. ( ناظم الاطباء ). || دونده. ( از منتهی الارب ). اسب دونده. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱ - بشهر آینده. ۲ - حاضر شونده .
فرهنگ معین
(مُ تَ ضَ ) [ ع . ] (اِمف . ) کسی که در حال احتضار و مرگ باشد.
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی مُّحْتَضَرٌ: آن کس یا چیزی که نزدش حاضر شده اند (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
معنی مُحْتَظِرِ: روی هم ریخته - روی هم انباشته (کلمه محتظر به معنای صاحب حظیره است ، یعنی چهار دیواری که برای دامداری ساخته میشود و به زبان فارسی آن را قلعه و یا بهاربند گویند و هشیم محتظر درختهای خشکیده و مانند آن است ، که صاحب حظیره آن را برای مصرف کردن در قلعه خود...
معنی شِرْبٍ: سهمی از نوشیدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
معنی مَغْشِیِّ: بیهوش شده - غش کرده (از کلمه غشیه و غشاوة به معنای پوشاندن و پیچیدن چیزی در لفافه است ، و چون با صیغه مجهول گفته میشود غشی علی فلان ، معنایش این است که فلانی در اثر عارضهای فهمش از کار افتاد . و نظر المغشی علیه من الموت نگاهی است که محتضر(آنکه در آست...
ریشه کلمه:
حضر (۲۴ بار)
«مُحْتَضَر» اسم مفعول از مادّه «حضور» است.
معنی مُحْتَظِرِ: روی هم ریخته - روی هم انباشته (کلمه محتظر به معنای صاحب حظیره است ، یعنی چهار دیواری که برای دامداری ساخته میشود و به زبان فارسی آن را قلعه و یا بهاربند گویند و هشیم محتظر درختهای خشکیده و مانند آن است ، که صاحب حظیره آن را برای مصرف کردن در قلعه خود...
معنی شِرْبٍ: سهمی از نوشیدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هریک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
معنی مَغْشِیِّ: بیهوش شده - غش کرده (از کلمه غشیه و غشاوة به معنای پوشاندن و پیچیدن چیزی در لفافه است ، و چون با صیغه مجهول گفته میشود غشی علی فلان ، معنایش این است که فلانی در اثر عارضهای فهمش از کار افتاد . و نظر المغشی علیه من الموت نگاهی است که محتضر(آنکه در آست...
ریشه کلمه:
حضر (۲۴ بار)
«مُحْتَضَر» اسم مفعول از مادّه «حضور» است.
wikialkb: مُحْتَضَر
پیشنهاد کاربران
از کون نفس کشیدن: [عامیانه، کنایه ] ( به ریشخند: ) در حال مرگ بودن .
نزدیک به مرگ
در حال احتضار
رو به موت
رو به مرگ
مردنی
مشرف به موت