بیار باده کجا بهتر است باده هنوز
که تو به باده ز چنگ زمانه محترزی.
منوچهری.
از کراهیت ناصرالدین و شبهتی که در این باب حادث گردد و نسبت رضائی که در این حادثه بدو افتد محترز گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 172 ). هر دو ازیکدیگر خایف و محترز می بوده و در روزهای بار و مجامع جلال الدین حسن چون در بارگاه خواست شدن پدر از او حذر می کرده. ( جهانگشای جوینی ). از غذای بارده و یابسه مجتنب و محترز باشد. ( بهجت الروح ص 63 ).- محترز از ؛ گریزان از :
جوق جوق و صف صف از حرص شتاب
محترز ز آتش گریزان سوی آب.
مولوی.
محترز. [ م ُ ت َ رَ ]( ع ص ) نعت مفعولی از احتراز. رجوع به احتراز شود.
- بلای محترز ؛ بلای اجتناب پذیر :
عاقل آن باشد که عبرت گیرد از
مرگ یاران و بلای محترز.
مولوی.
- نامحترز ؛ اجتناب ناپذیر. گزیرناپذیر : پس به دندان بی گناهان را مگز
فکر کن از ضربت نامحترز.
مولوی.