محبرة. [ م َ / م ِ ب َ رَ / ب َرْ رَ ] ( ع اِ ) سیاهی دان. ( منتهی الارب ). ( آنندراج ). دوات و مرکب دان. حبردان. ج ، محابر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( زمخشری ).
محبرة. [ م ُ ح َب ْ ب َ رَ ] ( ع ص ) مؤنث محبر. || شاة محبرة؛ گوسپندی که در چشمش نقطه های سیاه و سفید باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
محبرة. [ م ُ ح َب ْ ب َ رَ ] ( اِخ ) ( الَ... ) قصیده ای است نونیه. رجوع شود برای وصف آن بعنوان «الالفیةالمحبرة» در الذریعة ( ج 2 ص 298 ). ( یادداشتهای قزوینی ج 3 ص 285 ).
محبره. [ م َ ب َ رَ / رِ ] ( ازع ، اِ ) جعبه که در آن اسباب تحریر و قلم و دوات و کاغذ و جز آن گذارند. ( ناظم الاطباء ). مداددان. ج ، محابر. ( مهذب الاسماء ). حبردان. || در تداول زنان ، صندوقچه. جعبه. مجری. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
محبره. [ م َ ب َ رَ ] ( ع اِ ) محبرة. دوات. سیاهی دان. دویت. مرکب دان. ج ، محابر :
از مکر او تمام نپرداخت آنکه او
پر کرد صدکتاب و تهی کرد محبره.
ناصرخسرو.
نسخه مکرش تمام ناید اگر من محبره سازم یکی چو چاه زباله.
ناصرخسرو.
متاع و اثاث طالب علمان که آن ورقی چند باشد و محبره و قلمدان بدوش و آغوش از آن بیت الاحزان بیرون کشید. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 3 ).