محاکا

لغت نامه دهخدا

محاکا. [ م ُ ] ( ازع ، اِمص ) مخفف محاکات که بمعنی با هم سخن گفتن است.( غیاث ) ( آنندراج ). رجوع به محاکاة شود :
چنگی بده بلورین ماهی آبدار
چون آب لرزه وقت محاکا بر افکند.
خاقانی.
مایه سودا در این صداع چه چیز است
سود محاکا در این حدیث چه لافست.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 86 و عبدالرسولی ص 87 ).
گر در عیارنقد من آلودگی بسی است
با صاحب محک چه محاکا برآورم.
خاقانی.
گردان بر هر نوبری گل سارغ از مل ساغری
وان مل محک هر زری با گل محاکا داشته.
خاقانی.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) حکایت کردن با یکدیگر . ۲ - عین قول کسی را نقل کردن باز گفتن . ۳ - مشابه بودن . ۴ - ( اسم ) گفتگو . ۵ - شباهت .

پیشنهاد کاربران

حافظ ، تو ختم کن کهِ هنر خود عیان شود
با مدعی ، نزاع و محاکات چه حاجتست؟
نزاع، بحث و جدل

بپرس