محاط کردن


معنی انگلیسی:
encircle

مترادف ها

embed (فعل)
جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، جاسازی کردن، در درون کار کردن

belay (فعل)
پوشاندن، اماده کردن، محاط کردن، وسیله پیچیدن

inscribe (فعل)
محاط کردن، نوشتن، نقش کردن، ثبت کردن، حکاکی کردن، حجاری کردن روی سطوح و ستونها

imbed (فعل)
جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، در درون کار کردن

پیشنهاد کاربران

بپرس