محاصره کردن. [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تنگ فروگرفتن. ( آنندراج ). احصار. شهربند کردن. حصاری ساختن : اگر محاصره آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.
جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) دور شخصی ( یا اشخاصی ) یا محلی را احاطه کردن بطوری که رابط. او ( آنان ) با خارج قطع گردد .
واژه نامه بختیاریکا
بی رَه کِردِن
مترادف ها
begird(فعل)
با کمر بند بستن، محاصره کردن
girt(فعل)
محاصره کردن، با تنگ محکم کردن
surround(فعل)
فرا گرفتن، محاصره کردن، محصور کردن، محاصره شده، احاطه شدن
محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن
environ(فعل)
محاصره کردن، احاطه کردن، دور زدن، دور کسی یا چیزی را گرفتن
seal off(فعل)
محاصره کردن، مهر و موم کردن
فارسی به عربی
احط , اربط , حصار , محیط ، إِحَاطَة
پیشنهاد کاربران
close in ( up ) on ( someone or something )
گرد بستن
دربندان دادن . [ دَ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) محاصره دادن . محاصره کردن . حصار دادن : ملک الموت داده دربندان حصن عمر ترا و تو خندان . سنائی . بر این منوال ایشان را دربندان می دادند و در محاصره بدان درجه مبالغه می نمودند. ( ترجمه ٔ تاریخ اعثم کوفی ص 32 ) . اگر اهل حصار بیرون آیند جنگ کند والا دربندان می داده باشد. ( ترجمه ٔ تاریخ اعثم کوفی ص 75 ) . رجوع به دربندان شود. ... [مشاهده متن کامل]
دژبند کردن گردپیچ کردن
به محاصرهٔ جایی پرداختن
پیشنهاد واژه: ( خوَنجیدن ) ( بُن کنونی: خوَنج ) در زبان اوستایی به ( پیرامون را گرفتن، محاصره کردن ) ، ( خوَنج ) گفته می شده است. چنانکه در رویه 391 از نبیگِ ( فرهنگِ واژه های اوستا ) آمده است: